کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رجز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رجز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) rajaz ۱. در عروض، از بحور شعر که از تکرار سه یا چهاربار مستفعلن حاصل میشود.۲. شعری که به هنگام جنگ در مقام مفاخرت و خودستایی میخوانند.۳. (موسیقی) گوشهای در دستگاه چهارگاه؛ ارجوزه
-
رجز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ro(e)jz ۱. پلیدی.۲. بتپرستی.۳. (اسم) عذاب.۴. (اسم) ذنب؛ گناه.
-
جستوجو در متن
-
ارجوزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ارجوزَة] 'orjuze ۱. کتاب منظومی که بیشتر در قالب مثنوی سروده میشد و اغلب شامل موضوعاتی خاص، مانند پزشکی و منطق بوده است.۲. سخنان مفاخرهآمیز که معمولاً در میدان جنگ ادا میشود؛ رجز.۳. (موسیقی) گوشهای در دستگاه چهارگاه؛ رجز.
-
شجعان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ شُجاع و شَجاع] [قدیمی] šo(e)j'ān = شجاع: ◻︎ سواره عقل ز هر جانبی رجز میخواند / چنانکه رسم عرب هست و عادت شجعان (قاآنی: ۶۶۱).
-
مشطور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] maštur ۱. (ادبی) در عروض، شعری از بحر رجز که سه جزء از شش جزء آن کم کرده باشند.۲. [قدیمی] دونیمهشده.
-
طرید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] tarid ۱. مطرود؛ راندهشده.۲. کلامی که شنونده از شنیدن آن هیبتی در دلش بیفتد و از پیش حریف بگریزد؛ رجز.
-
کرکری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] korkori = 〈 کرکری خواندن〈 کرکری خواندن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. از روی بیقیدی و ناسازگاری با کسی حرف زدن.۲. جواب نامساعد دادن.۳. لاف زدن؛ رجز خواندن.
-
گاو تازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] gāvtāzi اشتلم کردن و رجز خواندن و تهدید کردن دشمن: ◻︎ ور گمان گاوتازی دارد اینک حاضرم/ گر نمیتازی نمیدانم هماهنگی مکن (عرفی: لغتنامه: گاوتازی).
-
بحر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بُحُور و بِحار] bahr ۱. دریا.۲. (ادبی) وزن شعر؛ مقیاس اوزان عروضی. Δ تعداد بحور شعر نوزده است: طویل، مدید، بسیط، وافر، کامل، هزج، رجز، رمل، منسرح، مضارع، مقتضب، مجتث، سریع، جدید، قریب، خفیف، مشاکل، تقارب (متقارب)، و تدارک (متد...