کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
را سرپرستی و تربیت کرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بی تربیت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bitarbiyat ۱. بیادب.۲. کسی که تعلیم و تربیت ندیده.
-
تیمارداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] timārdāri ۱. غمخواری.۲. پرستاری.۳. توجه و سرپرستی.
-
تربیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تربیة] tarbiyat ۱. پروردن؛ پروراندن؛ پرورش دادن.۲. ادب و اخلاق به کسی یاد دادن.
-
مسئولیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] mas'uliy[y]at ۱. عهدهدار وظایف، اعمال، و افعال شدن.۲. سرپرستی.
-
ستوربانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] soturbāni شغل و عمل ستوربان؛ تربیت و نگهداری ستوران.
-
ثقافت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ثقافة] [قدیمی] saqāfat ۱. فرهنگ.۲. بهرهمندی از علم، ادب، و تربیت.
-
دارالتادیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] dārotta'dib جایی که کودکان تبهکار را نگهداری و تربیت کنند.
-
سگبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] sagbān کسی که سگها را نگهداری و تربیت میکند؛ نگهبان سگ.
-
کلانتری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (نظامی) kalāntari شعبهای از شهربانی که به کارهای مربوط به حفظ نظم و آرامش یک بخش از شهر رسیدگی میکند.۲. (حاصل مصدر) [قدیمی] رهبری؛ سرپرستی.
-
تولیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَولیة] to[w]liyat ۱. عهدهداری امور املاک موقوفه.۲. [قدیمی] عهدهدار شدن.۳. [قدیمی] سرپرستی و رسیدگی امری را به عهدۀ کسی سپردن.
-
بازدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] bāzdār کسی که بازهای شکاری را رام و تربیت میکرد؛ بازیار؛ بازبان.
-
گل پیرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) golpirā کسی که کارش پیرایش دادن و تربیت کردن گل است؛ باغبان؛ گلکار.
-
تنبیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [مجاز] tanbih ۱. هوشیار ساختن؛ آگاه کردن کسی بر امری.۲. مجازاتی به منظور اصلاح و تربیت.
-
پرورشگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parvarešgāh ۱. محل پرورش.۲. جایی که کودکان بیسرپرست را نگهداری، پرستاری و تربیت میکنند.۳. [قدیمی] دارالتربیه.
-
دست آموز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [مجاز] dast[']āmuz جانور وحشی که تربیت یافته و با صاحبش انس گرفته باشد.