کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
را بر خود هموار كرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پرنیخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] parnix تختهسنگ؛ سنگ مسطح و هموار؛ کالار؛ صخره: ◻︎ فکندند بر لاد پرنیخ سنگ / نکردند در کار موبد درنگ (رودکی: ۵۴۲).
-
اسکیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: skate] (ورزش) 'eskeyt ۱. نوعی کفش دارای چرخ یا تیغۀ مخصوص برای حرکت بر روی سطح هموار.۲. ورزشی که با استفاده از این نوع کفش انجام میشود.
-
سینه کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مجاز] sinekeš جای پهن و هموار در دامنۀ کوه: سینهکش کوه.〈 سینهکش آفتاب: [مجاز] جای رو به آفتاب؛ جای مسطح که خورشید بر آن بتابد.
-
کلاه خود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kolāhxud کلاه آهنی؛ کلاه فلزی که در جنگ بر سر میگذارند؛ خود.
-
خود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خوی، خوده› [قدیمی] xud کلاه فلزی که در جنگ بر سر میگذارند؛ کلاهخود.
-
دست خون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dastexun در قمار، آخرین دور بازی برای کسی که همهچیز خود را باخته و خشمگین باشد و بر سر عضوی از اعضای بدن خود یا کسان خود گرو ببندد.
-
ایثار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'isār ۱. بذل کردن.۲. دیگری را بر خود برتری دادن و سود او را بر سود خود مقدم داشتن.۳. قوت لازم و مایحتاج خود را به دیگری بخشیدن.
-
باربر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bārbar کسی که بار بر پشت خود حمل میکند؛ حمال.
-
مهرافزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹مهرافزای› [قدیمی] mehr[']afzā آنکه بر مهر و محبت خود بیفزاید.
-
روانداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ru'andāz آنچه در موقع خوابیدن بر روی خود میاندازند، مانند لحاف.
-
شکم پایان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شکمپاییان› (زیستشناسی) šekampāyān جانورانی که بر روی ماهیچههای شکم خود میخزند.
-
ترسنده جان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tarsandejān ۱. [مجاز] ترسو.۲. آنکه بر جان خود بترسد.
-
یاشماق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] yāšmāq ۱. نقاب.۲. نقابی که زنان ترک بر چهرۀ خود میاندازند.
-
اتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] 'otu وسیلهای فلزی که با برق یا زغال گرم میشود و با آن چروکهای لباس یا پارچه را برطرف میکنند.〈 اتو زدن (کردن، کشیدن): (مصدر متعدی) کشیدن اتوی داغ بر روی جامه یا پارچه که چروکهای آن هموار شود.
-
سکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سکَّة، جمع: سِکَک] sekke ۱. قطعهای فلزی و بهادار که بر روی آن نام کشور یا پادشاه ضرب کننده نوشته شده است.۲. [قدیمی] راه راست و هموار.۳. [قدیمی] کوچۀ راست.۴. [قدیمی] راستۀ درختان.۵. [قدیمی] آهنی که با آن زمین را شیار میکنند؛ گاوآهن.