کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رایگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رایگان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) rāy[e]gān ۱. چیزی که بدون پرداخت پول یا بدون رنج و زحمت بهدست آید؛ مفت؛ مجانی.۲. [عامیانه، مجاز] صمیمی.۳. (قید) بدون دریافت حقالزحمه.۴. ‹راهگان› [قدیمی] چیزی که در راه پیدا کنند.۵. [قدیمی، مجاز] پَست؛ بیارزش.
-
واژههای مشابه
-
رایگان خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] rāy[e]gānxār مفتخور؛ گدا: ◻︎ بپیچم سر از رایگانخوارگان / مگر بیزبانان و بیچارگان (نظامی۵: ۸۶۸).
-
جستوجو در متن
-
تسبیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasbil ۱. بهرایگان دادن چیزی در راه خدا.۲. آب رایگان به همه دادن.
-
مجانی
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی. فارسی] majjāni رایگان.
-
چلمله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] čalmale مفت؛ رایگان.
-
مجان
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی] [قدیمی] majjān رایگان؛ بیعوض؛ مفت؛ مجانی.
-
مفت بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) moftbāzi مفت باختن؛ چیزی را بهرایگان از دست دادن.
-
مفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] moft آنچه بیزحمت و بدون دادن پول و عوض بهدست آید؛ رایگان.
-
گان
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) gān علامت نسبت (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بازارگان، گروگان، رایگان، خدایگان.
-
مفت خور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹مفتخوار› moftxor ۱. [مجاز] کسی که بیرنج و زحمت چیزی بهدست بیاورد.۲. آنکه مال دیگران را بهرایگان بخورد.
-
اشانتیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: chantilloné] 'ešāntiyon ۱. نمونۀ رایگان کالا که به منظور تبلیغ به مشتری عرضه میشود.۲. [عامیانه، مجاز] مقدار کمی از چیزی.
-
الام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] 'olām در دورۀ قراقویونلو تا قاجاریه راهنمایی که در روستاها مجبور بود رایگان به مٲمور دیوان خدمت کند و او را از دهی به ده دیگر راهنمایی کند.
-
گدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹گدای› ga(e)dā ۱. نادار؛ بینوا.۲. کسی که وجه معاش خود را بهرایگان از دیگران طلب کند.۳. (صفت) [عامیانه، مجاز] خسیس.