کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راه و طریق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیشاب راه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) pišābrāh لولۀ ناقل ادرار از مثانه به خارج که در مردان از آلت مردی رد میشود.
-
راه آموز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] rāh[']āmuz راهنما؛ نشاندهندۀ راه.
-
راه آورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rāh[']āvard = رهآورد
-
راه آهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rāh[']āhan جادۀ ریلگذاریشده که ترن از روی آن عبور میکند.
-
راه انداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹راهاندازنده› [مجاز] rāh[']andāz وسیله، کلید یا برنامهای که دستگاهی را به راه میاندازد.
-
راه پو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹راهپوینده› [قدیمی] rāhpu آنکه باشتاب به راهی میرود؛ رونده.
-
راه پیما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹راهپیماینده، راهپیمای، رهپیما› rāhpeymā ۱. آنکه به راهی میرود؛ رونده.۲. [قدیمی] مسافر.۳. [قدیمی] تندرو.۴. [قدیمی، مجاز] اسب یا استر تندرو.
-
راه پیمایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) rāhpeymāy(')i پیادهروی؛ گردش پیاده.
-
راه توشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رهتوشه› [قدیمی] rāhtuše توشۀ راه؛ آذوقۀ مسافر.
-
راه جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹راهجوی› [قدیمی] rāhju جویندۀ راه.
-
راه گرای
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] rāhge(a)rāy ۱. راهپیما.۲. مسافر.
-
راه گستر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] rāhgostar ۱. خوشراه؛ تندرو.۲. اسب یا استر راهوار.
-
راه گشا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹راهگشای، رهگشای› rāhgošā ۱. آنکه یا آنچه راه را باز میکند.۲. [مجاز] مشکلگشا.
-
راه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹رهگیر› [قدیمی] rāgir کسی که سر راه مردم را میگیرد؛ راهگیرنده؛ راهزن.
-
راه نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رهنامه› [قدیمی] rāhnāme ۱. سفرنامه.۲. نقشۀ راه.۳. دفترچۀ راهنمایی.