کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راهنمایی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ارشاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eršād هدایت کردن به راه راست؛ راهنمایی کردن.
-
هدایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: هدایة] hedāyat راهنمایی کردن؛ راه راست نمودن.
-
تسدید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasdid ۱. استوار کردن.۲. راستودرست کردن؛ راست گردانیدن.۳. کسی را بهصواب و سداد راهنمایی کردن.
-
استرشاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esteršād ۱. راهنمایی خواستن؛ طلب هدایت کردن.۲. هدایت شدن.
-
ارجاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'erjā' ۱. سپردن کاری به کسی یا جایی.۲. هدایت کردن به جای دیگر برای راهنمایی و اطلاعات بیشتر.
-
دبیرستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dabirestān مدرسهای که شاگردان پس از تمام کردن دورۀ راهنمایی در آنجا به تحصیل ادامه میدهند؛ مدرسۀ متوسطه.
-
دلالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: دلالة] de(a)lālat ۱. راهنمایی کردن؛ هدایت.۲. (اسم) (منطق) آنچه برای ثابت کردن امری بیاورند؛ برهان و دلیل.
-
انشاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enšād ۱. خواندن شعر کسی برای دیگری.۲. شعر خواندن.۳. هجو کردن.۴. [قدیمی] راهنمایی کردن.۵. [قدیمی] تعریف گمشدهای را کردن و در طلب آن رفتن.