کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راهنما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راهنما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹راهنمای، رهنما› rāhna(e,o)mā ۱. کسی که راهی را به دیگری نشان میدهد و او را راهنمایی میکند؛ راهنماینده؛ رهبر؛ پیشوا.۲. نقشه یا هر چیز دیگر که کسی از روی آن راه و مقصد خود را پیدا میکند.
-
جستوجو در متن
-
رهنما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) rahna(e,o)mā = راهنما
-
راه آموز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] rāh[']āmuz راهنما؛ نشاندهندۀ راه.
-
رهنمون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹راهنمون› rahne(o)mun راهنما؛ رهبر؛ آنکه راهی را به کسی نشان داده و او را راهنمایی کند.
-
مدل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مدلّ] [قدیمی] model[l] ۱. دلالتکننده؛ راهنما.۲. کسی که به خود اعتماد و اطمینان دارد.
-
پیشوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) pišvā مقتدا؛ سرکرده؛ سردسته؛ پیشرو؛ راهنما؛ امام.
-
حجت الاسلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حجَّةالاسلام] hojjatol'eslām ۱. دلیل و راهنما و پیشوای مسلمانان.۲. لقب یا عنوانی برای روحانیون.
-
راهبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹رهبر› rāhbar ۱. راهنما؛ کسی که دیگری را راهنمایی میکند.۲. آنکه راهی را بلد باشد و راه به مقصد ببرد.
-
قلاووز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] ‹قلاوز› [قدیمی] qalāvu(o)z ۱. پیشرو لشکر.۲. رهبر؛ راهنما؛ دلیل راه: ◻︎ اندرآمد چون قلاووزی به پیش / تا برد او را بهسوی دام خویش (مولوی: ۸۳).
-
مرشد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] moršed ۱. راهنما؛ رهبر.۲. (تصوف) پیر.۳. (ورزش) در زورخانه، کسی که با آواز و ضرب حرکت ورزشکاران را هدایت میکند.
-
راهدان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) rāhdān کسی که راهی را بلد است؛ دانندۀ راه؛ آشنا به راه؛ راهبر؛ راهنما: ◻︎ هم او راهدان هم فرس راهوار / زهی شاه مرکب زهی شهسوار (نظامی۵: ۷۵۰).
-
رایض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: رائِض] [قدیمی] rāyez ۱. رامکننده یا تربیتکنندۀ اسب یا جانور وحشی.۲. [مجاز] راهنما.۳. آنکه ریاضت میکشد؛ زاهد.
-
رهبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) rahbar ۱. کسی که دیگری را راهنمایی کند؛ راهنما؛ راهبر.۲. (سیاسی) بالاترین مقام در جمهوری اسلامی ایران؛ ولی فقیه.
-
شارع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] šāre' ۱. [جمع: شَوارِع] راه بزرگ؛ شاهراه؛ راه راست؛ خیابان.۲. (صفت) صاحب شرع؛ راهنما.〈 شارع عام: راه و کوچهای که همهکس از آن عبور کنند.〈 شارع مقدس: پیغمبر اسلام.