کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رانده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) rānde طردشده؛ دورکردهشده از نزد کسی.
-
جستوجو در متن
-
خاسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] xāsi' ۱. دورکرده و راندهشده.۲. سگ و خوک راندهشده.
-
مدحور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] madhur راندهشده؛ دورکردهشده.
-
مطرود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] matrud راندهشده؛ دورکردهشده.
-
مرجوم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] marjum ۱. راندهشده.۲. سنگسارشده.
-
منفی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: منفیّ] [قدیمی] manfi ۱. دورشده؛ راندهشده.۲. نیستشده.
-
تارانده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] tārānde ۱. پراکنده.۲. راندهشده.
-
ملعون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: ملاعین] mal'un رانده و دورشده از نیکی و رحمت؛ لعنونفرینشده.
-
منزعج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monza'ej ۱. بیآرام؛ پریشان.۲. رانده.۳. ازجابرکنده.
-
رجیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] rajim ۱. سنگسارشده.۲. راندهشده.۳. نفرینشده؛ ملعون.
-
اندفاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'endefā' ۱. دور شدن.۲. برکنار شدن؛ به یک سو رانده شدن.۳. بازداشته شدن.
-
مدفوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] madfu' ۱. (زیستشناسی) آنچه از بدن انسان خارج و دفع شود.۲. (صفت) [قدیمی] دفعشده؛ راندهشده.
-
طریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: طریدَة] [قدیمی] taride ۱. شکار راندهشده.۲. آنچه از شتران یا رمه که دزدیده و رانده شده.۳. (اسم) تکۀ دراز از حریر و جز آن.۴. (اسم) تیر.۵. (اسم) تیری که از چوب گز درست کنند.
-
چاربند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم)[قدیمی] čārband = چهاربند: ◻︎ برون جسته از کندۀ چاربند / فرس رانده بر هفتچرخ بلند (نظامی۵: ۷۵۰)