کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سُغدی] [قدیمی] rāq ۱. مرغزار.۲. صحرا.۳. دامن کوه؛ دامنۀ سبزکوه که وصل به صحرا باشد: ◻︎ آهو ز تنگ کوه بیامد به دشت و راغ / برسبزه باده خوش بُوَد اکنون اگر خوری (رودکی: ۵۳۰)، ◻︎ چنان شد ز لشکر در و دشت و راغ / که بر سر نیارست پرید زاغ (فردوسی: ۱...
-
جستوجو در متن
-
ریغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سُغدی] [قدیمی] riq راغ؛ دامن کوه؛ صحرا: ◻︎ همه کوه و غار و در و دشت و ریغ / برافکنده دست و سر و ترک و تیغ (اسدی: لغتنامه: ریغ).
-
شفانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] šafāne پرندهای بزرگتر از زغن با پرهای رنگارنگ: ◻︎ لب چشمهها پر خشینسار و ماغ / زده صف شفانه همه دشت و راغ (اسدی: لغتنامه: شفانه).
-
سیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فسیله› [قدیمی] sile گلۀ گاو، گوسفند، آهو یا اسب؛ گله؛ رمه: ◻︎ به باغ اندر کنون مردم نبرد مجلس از مجلس / به راغ اندر کنون آهو نبرد سیله از سیله (فرخی: ۳۴۹).
-
چکاوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čakvā] ‹چکاوه، چکاو، چاوک، چکوک› čakāvak ۱. (زیستشناسی) پرندهای کوچک و خوشآواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر؛ چرز؛ مانوک؛ مانورک؛ جل؛ جلک؛ ژوله؛ هوژه؛ خجو؛ خاکخسپه: ◻︎ هر چکاوک را رسته ز بر سر کلهی / زاغ با راغ گرفته به یکی کنج ...