کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راست دست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چپ راست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čaprāst = چپ راس
-
راست آیین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] rāst[']āy(')in آنکه راستی را پیشه و آیین خود ساخته؛ کسی که بر آیین راستی است.
-
راست انداز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] rāst[']andāz آنکه تیر را درست به نشانه میزند؛ تیرانداز ماهر: ◻︎ ز غمزه تیر و از ابرو کمان ساز / همه باریکبین و راستانداز (نظامی۲: ۱۷۶).
-
راست باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مقابلِ دغلباز] [قدیمی] rāstbāz بیحیله و نیرنگ؛ درستکار: ◻︎ نداریم بر پردۀ کج بسیچ / بهجز راستبازی ندانیم هیچ (نظامی۶: ۱۱۳۷).
-
راست بالا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] rāstbālā راستقد؛ کشیدهقامت؛ خوشقدوقامت.
-
راست بالان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمعِ راستبال] (زیستشناسی) rāstbālān گروهی از حشرات با دگردیسی تدریجی، مانند ملخها، جیرجیرکها، آخوندکها.
-
راست بر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) rāstbar ۱. آنکه دیگری را بهراستی و درستی راهنمایی میکند: ◻︎ سپهبد ز ملاح فرزانهرای / بپرسید کای راستبرْ رهنمای (اسدی: ۱۶۷).۲. (اسم) (هندسه) شکلی هندسی با اضلاع مساوی و موازی؛ راستپهلو؛ مربعمستطیل.
-
راست بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) rāstbin ۱. [مقابلِ کجبین] کسی که چشمش راست و درست میبیند.۲. [مقابلِ خطابین] [قدیمی] آنکه حقیقت را میبیند؛ طرفدار حق و حقیقت؛ حقیقتبین.
-
راست پا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) rāstpā ۱. (ورزش) ویژگی ورزشکاری که با پای راست به توپ ضربه میزند.۲. (ریاضی) [قدیمی] متساویالساقین.
-
راست پنجگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) rāstpanjgāh از دستگاههای هفتگانۀ موسیقی ایرانی.
-
راست پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (ریاضی) [قدیمی] rāstpahlu شکلی هندسی با اضلاع مساوی و موازی باشد؛ راستبر؛ مربعمستطیل.
-
راست پیمان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، اسم) [قدیمی] rāstpeymān ۱. پیمان راستودرست.۲. (صفت) ویژگی آنکه در عهدوپیمان راستودرست و استوار باشد.
-
راست پیوند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rāstpeyvand ۱. پیوند راستودرست؛ پیوند استوار.۲. (صفت) ویژگی آنکه در اتحاد و همبستگی راستودرست و استوار باشد.
-
راست تک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] rāsttak ۱. راستدو.۲. راسترو.۳. آنکه راست و مستقیم میرود.۴. اسبی که راست میدود.
-
راست خانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] rāstxāne ۱. کسی که بنیان زندگانیش بر راستی و درستی باشد؛ آنکه با همهکس از روی راستی و درستی رفتار میکند.۲. راستودرست.