کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راست استادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
راست دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] rāstdel سادهدل؛ پاکدل؛ خوشقلب.
-
راست رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مقابلِ کجرو] [قدیمی] rāstro[w] آنکه به راه راست میرود؛ کسی که از راه راست منحرف نمیشود؛ راسترونده: ◻︎ سعدیا راستروان گوی سعادت بردند / راستی کن که به منزل نرود کجرفتار (سعدی۲: ۶۴۷).
-
راست روده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) rāstrude قسمت آخر رودۀ بزرگ که به مقعد ختم میشود؛ رودۀ راست؛ رودۀ مستقیم.
-
راست روش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹راستروشن› rāstraveš ۱. [مقابلِ کجرفتار] راسترفتار؛ آنکه به راه راست میرود و منحرف نمیشود.۲. [مقابلِ کجروش] [قدیمی] کسی که روش راستودرست دارد.
-
راست روشن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] rāstravešn = راستروش
-
راست ساز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹راستسازنده› [قدیمی] rāstsāz راستکننده.
-
راست طبع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی، مقابلِ کجطبع] [قدیمی، مجاز] rāsttab' ۱. خوشطبع؛ خوشسلیقه؛ خوشذوق.۲. اهل دل؛ اهل حال: ◻︎ آنکس که نه راستطبع باشد نه نکو / نه عاشق کس بُوَد نه کس عاشق او (سعدی۲: ۷۳۱).
-
راست عهد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] rāst'ahd درستپیمان؛ راستپیمان.
-
راست عیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] rāst'ayār ۱. تمامعیار؛ کاملعیار.۲. ویژگی زر بیغش.۳. راستودرست.
-
راست کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] rāstkār ۱. کسی که کاری را به راستی و درستی انجام میدهد؛ درستکار: ◻︎ خواهی که رستگار شوی راستکار باش / تا عیبجوی را نرسد بر تو مدخلی (سعدی۲: ۶۸۰).۲. امین.
-
راست کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] rāstkāri درستکاری؛ راستی و درستی.
-
راست کردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] rāstkerdār راستکار؛ درستکار؛ نیکوکار.
-
راست کیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] rāstkiš کسی که از روی راستی و درستی به کیش و مذهب خود پایبند است؛ آنکه عقیدۀ مذهبی راست و درست دارد؛ راستدین.
-
راست گردان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹راستگرداننده› [قدیمی] rāstgardān گردنده بهطرف راست؛ مایل به راست؛ متمایل بهطرف راست.
-
راست گفتار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] rāstgoftār کسی که گفتارش راستودرست باشد؛ راستگو.