کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راستگو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
راست گو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مقابلِ دروغگو] ‹راستگوی› rāstgu ویژگی کسی که سخن راست میگوید.
-
جستوجو در متن
-
پاکیزه گو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پاکیزهگوی› [قدیمی، مجاز] pākizegu ۱. راستگو.۲. خوشسخن.
-
صدیق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sadiq ۱. راستگو.۲. مهربان؛ مخلص.
-
صدیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] seddiq ۱. بندۀ خالص خداوند.۲. (صفت) [قدیمی] راستگو.
-
ساده دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] sādedel ۱. راستگو؛ بیریا؛ بیمکروحیله.۲. بیکینه.۳. پاکیزهدرون.۴. زودباور.
-
فرارون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: frārōn] ‹فریرون› [قدیمی] farārun ۱. خوب.۲. عالی.۳. بلند؛ والا.۴. راست؛ مستقیم.۵. پاکدامن؛ پرهیزکار؛ نیکوکار؛ درستکردار.۶. راستگو.۷. اوج و حضیض.۸. ‹فیرون› کواکب سعد و نحس: ◻︎ حسودت در یَدِ بهرام فیرون / نظر زی تو ز برجیس فرارون (دقیقی:...