کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رادیو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رادیو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: radio] rād[i]yo ۱. (برق) دستگاه گیرندۀ امواج صوتی که بهوسیلۀ برق یا باتری کار میکند.۲. مرکز فرستندۀ امواج صوتی.۳. [مجاز] سازمانی که از طریق مرکز فرستندۀ امواج صوتی به پخش برنامههای مختلف میپردازد.
-
جستوجو در متن
-
رادیوگرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: radiogramme] rād[i]yog[e]rām دستگاهی شامل رادیو و گرامافون.
-
گوینده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) guyande ۱. کسی که سخن میگوید.۲. آنکه در تلوزیون یا رادیو متنی را میخواند.
-
رسانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) re(a)sāne هر وسیلهای که مطلب یا خبری را به اطلاع مردم میرساند مانند رادیو، تلویزیون، و روزنامه.
-
قارقارک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غارغارک› [عامیانه] qārqārak ۱. هواپیمای کوچک که سروصدای زیاد داشته باشد.۲. هرچیز کهنه و فرسوده، مانند رادیو، تلویزیون، اتومبیل، هواپیما و امثال آنها که بسیار سروصدا کند.
-
آگهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āgahi ۱. نوشتهای که بهوسیلۀ آن مطلبی را به اطلاع مردم برسانند؛ مطلبی که از طرف کسی یا بنگاهی بهوسیلۀ روزنامه یا رادیو یا تلویزیون انتشار داده شود و جنبۀ تبلیغ داشته باشد؛ اعلان.۲. [قدیمی] آگاهی؛ اطلاع؛ خبر.
-
برنامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ورنامه› barnāme ۱. مجموعهای از کارهایی با طرح مشخص که در زمان خاصی انجام میشود؛ دستور کار؛ پرگرام.۲. بخشهای پخششده از تلویزیون، رادیو، نمایش، و مانندِ آن.۳. جدولی برای انجام بعضی کارها: برنامهٴ مسابقات.۴. دستورالعمل دادهشده به رایانه.۵. [...
-
باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bāz ۱. [مقابلِ بسته] ویژگی پنجره، در، روزنه، و مانندِ آن که امکان ورود و خروج از آن وجود داشته باشد؛ گشوده.۲. بدون پوشش: زخم باز.۳. [مجاز] در حال کار و فعالیت: مغازهها باز بود.۴. گسترده؛ بدون مانع: دشتهای باز.۵. با فاصلۀ زیاد از هم: دستهای ب...