کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راجی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] rāji امیدوار.
-
جستوجو در متن
-
اشنوشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شنوسه، اشنوسه، شنوشه، ستوسه، ستوسر› (پزشکی) [قدیمی] 'ošnuše = عطسه: ◻︎ دَماغ خشک او اشنوشهٴ تر / چو آرد گوش گردون را کند کر (سراجالدین راجی: مجمعالفرس: اشنوشه).
-
اندخس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'andaxs ۱. پشتوپناه؛ پشتیبان: ◻︎ چرا رانی کسی را از برِ خویش / که اندخسش نباشد جز درِ تو (سراجالدین راجی: مجمعالفرس: اندخس).۲. (بن مضارعِ اندخسیدن) = اندخسیدن
-
بورک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بوره، بورق، بوز، بوزک› [قدیمی] burak ۱. زنگار.۲. کپک نان: ◻︎ تا تواند گفت نان را میخورم با نانخورش / میگذارد تا بر آن از کهنگی بورک فتد (سراجالدین راجی: مجمعالفرس: بورک).
-
سایه پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹سایهپرورد، سایهپرورده› sāyeparvar ۱. کسی یا چیزی که در سایه پرورش یافته باشد.۲. میوهای که در سایه رسیده یا آن را در سایه خشک کرده باشند.۳. [قدیمی، مجاز] شخص آسوده و محنتنکشیده؛ کسی که پیوسته در ناز و نعمت بهسر برده باشد: ◻︎ تو سایه...