کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیگ بجوش آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دیگ افزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دیگاوزار، دیگابزار› [قدیمی] dig[']afzār داروهای خوشبو از قبیل فلفل و زردچوبه و زیره و هل و دارچین که در خوراکها میریزند؛ افزار؛ اوزار؛ بوافزار.
-
دیگ بردیگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] digbardig دارویی مرکب از زرنیخ و زنگار و زیبق و آهک که در طب قدیم برای معالجۀ بعضی زخمها و جراحات به کار میرفته؛ مرگ موش.
-
دیگ پایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) digpāye ۱. دیگدان؛ اجاق.۲. سهپایۀ آهنی که دیگ را روی آن میگذارند.۳. (نجوم) یکی از صورتهای فلکی شمالی؛ چنگ رومی؛ شلیاق.
-
دیگ پخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] digpoxt = دیگجوش
-
دیگ جوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [قدیمی] digjuš ۱. خوراک سادهای که در دیگ جوشانده و بپزند.۲. آشی که در خانه یا خانقاه طبخ کنند و میان همسایگان یا درویشان قسمت کنند؛ دیگپخت.
-
ته دیگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tahdig مقداری از پلو که در تهِ دیگ چسبیده و برشته شده باشد؛ تهگیره.