کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیوانگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیوانگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) divānegi دیوانه بودن؛ بیعقلی؛ جنون.
-
جستوجو در متن
-
نشاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] nešāf دیوانگی.
-
خبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] xab[a]l جنون؛ دیوانگی.
-
خبال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] xabāl ۱. فساد؛ تباهی.۲. نقصان.۳. رنج.۴. دیوانگی.
-
گالبنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gālbang گیاهی سمّی که میان زراعت جو و گندم میروید و غوزۀ آن شبیه غوزۀ لاله است که خوردن آن باعث دیوانگی میشود.
-
حجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hajr ۱. (حقوق، فقه) منع کردن کسی از تصرف در اموال خود از طرف قاضی یا دادگاه به علت کمی سن، دیوانگی، یا علت دیگر.۲. [قدیمی] منع کردن؛ بازداشتن.
-
جنون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jonun ۱. دیوانگی.۲. [مجاز] شیفتگی؛ شیدایی.〈 جنون ادواری: (پزشکی) حالت دیوانگی که گاهگاه در انسان بروز میکند.〈 جنون اطباقی: (پزشکی) حالت دیوانگی همیشگی.〈 جنون اعداد: (پزشکی) نوعی دیوانگی که بیمار وسواس نسبت به اعدا...
-
هوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] havas ۱. خواهش نفس؛ مرادف هوا.۲. نوعی جنون؛ دیوانگی؛ سبکی عقل.〈 هوس کردن: (مصدر لازم و مصدر متعدی) به چیزی میل پیدا کردن؛ آرزومند چیزی شدن.
-
شواظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] še(o)vāz ۱. زبانۀ آتش؛ شعلۀ آتش که بیدود باشد: ◻︎ خلق بد دوزخ است و نار غضب / قهر و دیوانگی شواظ و لهب (اوحدی: ۵۰۴).۲. حرارت آتش یا آفتاب.۳. فریاد.۴. دشنام.
-
سرسام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sarsām ۱. (پزشکی) التهاب مغز سر و غشای آن که با تشنج و پریشانحواسی همراه است؛ ورم سر یا دماغ؛ مننژیت.۲. (اسم مصدر) حالت آشفتگی و بیخودی و پریشانحواسی شبیه دیوانگی.
-
حاصل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] hāsel ۱. نتیجه.۲. محصول کشاورزی.۳. بهدستآمده.۴. (قید) خلاصه؛ القصه.〈حاصل جمع: (ریاضی) عددی که از جمع کردن دو یا چند عدد به دست میآید.〈حاصل شدن (گشتن): (مصدر لازم) بهدست آمدن.〈حاصلضرب: (ریاضی) عدد یا نتیجهای که از عمل...