کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dév] div ۱. موجود خیالی و افسانهای که هیکل او شبیه انسان اما بسیار تنومند و زشت و مهیب و دارای شاخ و دم بوده.۲. [قدیمی، مجاز] موجود گمراهکننده و بدکار نظیر شیطان.۳. [قدیمی] مردان قویهیکل و دلاور. Δ مراد از دیوهای مازندران مردان ...
-
جستوجو در متن
-
دیوزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] divzi آنکه به هیئت دیو یا به شکل دیو یا در لباس دیو باشد.
-
دیوکده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) divkade دیوخانه؛ جای دیو: ◻︎ پیشم آمد هزار دیوکده / در یکی صدهزار دیو و دده (نظامی۴: ۶۷۷).
-
دیوگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دیوگه› [قدیمی] divgāh جای دیو؛ دیولاخ.
-
دیووش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دیوفش› [قدیمی] divvaš دیومانند؛ مانند دیو.
-
دیوهیکل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. معرب] [قدیمی] divheykal آنکه به شکل دیو باشد.
-
دیوکردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] divkerdār آنکه کارهایش مانند کار دیو باشد؛ بدکار.
-
مسوجر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مسَوجر] [قدیمی] moso[w]jar قلادهبرگردن: دیو مسوجر.
-
دیوسیما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] divsimā دیوچهر؛ دیوچهره؛ کسی که چهره و اندامش مانند دیو باشد.
-
دیوسالار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] divsālār ۱. دلیر؛ دلاور.۲. دلیر و تندخو مانند دیو.
-
دیونژاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] divnežād ۱. آنکه از نژاد دیو باشد.۲. [مجاز] بداصل؛ بدگوهر.
-
دیویسنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت، مقابل مزدیسنا) [قدیمی] divyasnā در آیین زردشتی، پرستندۀ دیو؛ پیرو دین باطل.
-
دیوبند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] divband ۱. آنکه دیو را ببندد و دربند کند.۲. لقب تهمورث پادشاه سوم پیشدادی.
-
دیوزاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) ‹دیوزاده› [قدیمی] divzād ۱. بچۀ دیو؛ دیونژاد.۲. (اسم) [مجاز] اسب قویهیکل.