کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیهیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیهیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] ‹داهیم› deyhim ۱. (زیستشناسی) نوعی از گلآذین شبیه گلآذین خوشهای که گلهای آن همه در یک سطح قرار دارد، مانند گلآذین گلابی و گیلاس.۲. حلقههایی از بخار که گرد ماه یا خورشید پیدا میشود.۳. [قدیمی] تاج؛ افسر؛ کلاه پادشاهی:◻︎ چو دیهیم ...
-
واژههای مشابه
-
دیهیم جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [یونانی. فارسی] ‹دیهیمجوی› [قدیمی] deyhimju جویندۀ دیهیم؛ آنکه در طلب تاج و تخت پادشاهی است.
-
جستوجو در متن
-
داهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] ‹داهیم› [قدیمی] dāhem =دیهیم
-
تاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از پهلوی: tāg] tāj ۱. کلاه جواهرنشان که پادشاهان بر سر گذارند؛ افسر؛ دیهیم؛ بساک؛ گرزن.۲. جقۀ جواهرنشان که جلو کلاه بزنند.۳. (زیستشناسی) برآمدگی کوچکی از پَر یا گوشت بر سر بعضی پرندگان، مانند هدهد و خروس.
-
اکلیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اِکلیل، جمع: اکالیل] 'e(a)klil ۱. گردی براق به رنگهای طلایی، نقرهای، سرخ، و رنگهای دیگر که در نقاشی و تزیین به کار میرود.۲. [قدیمی] تاج؛ افسر؛ دیهیم.〈 اکلیل جنوبی: (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ جنوبی؛ افسر؛ قبه.〈 اکلیل...
-
کرسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کرسیّ، معرب. مٲخوذ از آرامی] korsi ۱. چهارپایهای که بر روی آن مینشینند؛ صندلی.۲. پست؛ شغل.۳. رشتۀ تخصصی دانشگاه: کرسی فلسفه در دانشگاه هاروارد.۴. [قدیمی] مرکز شهر، کشور، یا منطقه.۵. [قدیمی] جای قرار دادن کتاب؛ رحل.۶. [قدیمی] تخت پادشاه...