کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دینار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دینار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی، مٲخوذ از لاتینی، جمع: دَنانیر] dinār ۱. مسکوک طلا که در قدیم رواج داشته و به وزن ۴ گرم و ۲۵ میلیگرم بوده.۲. واحد پول عراق.۳. [قدیمی] یکهزارم قران.۴. [قدیمی] یکصدم ریال.
-
جستوجو در متن
-
دنانیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ دینار] [قدیمی] danānir = دینار
-
صره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صُرَّة] [قدیمی] sorre کیسهای که در آن دینار و درهم میریختند؛ کیسۀ پول؛ همیان.
-
پیداوسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پنداوسی، بنداوسی› [قدیمی] pa(e)ydāvasi سکهای معادل پنجدینار: ◻︎ که بر پهلوی موبد پارسی / همی نام راندش به پیداوسی (فردوسی۱: ۱۳۷۲).
-
چل صدهزار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ چهلصدهزار] (ریاضی) [قدیمی] čelsadhezār چهار میلیون: ◻︎ از اندازۀ لشکر شهریار / کم آمد ز دینار چلصدهزار (فردوسی: لغتنامه: چلصدهزار).
-
نقاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] naqqād ۱. منتقد آثار ادبی.۲. [قدیمی] جداکنندۀ خوب از بد.۳. [قدیمی] کسی که درم و دینار را وارسی کند و سره و ناسره را از هم جدا کند.
-
تبنگو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تبنگوی، تپنگوی، تبنگه، تپنگو، تونگو، تونگه› [قدیمی] tabangu ظرفی مانندِ سبد، طبق، کیسه، یا صندوق: ◻︎ کان تبنگوی اندر او دینار بود / آن ستد زایدر که ناهشیار بود (رودکی: ۵۳۳).
-
خویش کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xiškār کشاورز؛ دهقان: ◻︎ به سالی ز دینار من صدهزار / ببخشید بر مردمِ خویشکار (فردوسی۴: ۶/۱۲۰).
-
یرمق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] yarmaq درم و دینار؛ زر و سیم: ◻︎ تا حکیم زمانه احمق شد / دل او عشقباز یرمق شد (سنائی۱: ۶۷۸).
-
شاهی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) šāhi ۱. پادشاهی؛ شاه بودن؛ فرمانروایی؛ سلطنت.۲. (صفت نسبی، منسوب به شاه) مربوط به شاه.۳. (اسم) [منسوخ] واحد سنتی پول ایران که در دورۀ قاجاریه برابر با پنجاه دینار (= دو پول) و در دورۀ پهلوی برابر با یک بیستم ریال (= پنج دینار) بوده است.۴...
-
قپان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از لاتینی] ‹کپان› qapān ۱. نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین: ◻︎ یکی دیبا فروریزد به رِزمه / یکی دینار برسنجد به قپّان (عنصری: ۲۷۰). Δ در این بیت qappān۲. باسکول.
-
پخچ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پخج، پخت، پخ› paxč پخششده؛ پهن؛ کوفته؛ لهشده: ◻︎ ز زیر گرز تو دانی که چون جهد دشمن / به چهره زرد و به تن پخچ گشته چون دینار (کمالالدین اسماعیل: ۳۹).
-
گوترو
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [ترکی] [قدیمی] gutru چیزی که ناشمرده و وزنناکرده به قیمتی خریده شود: ◻︎ درزمان خادم برون آمد ز در / تا خرد او جمله حلوا را به زر ـ گفت او را گوترو حلوا به چند/ گفت کودک نیم دینار و اند (مولوی: ۲۰۹).
-
سونش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] suneš ریزههای فلز که هنگام سوهان کردن و سودن آن به زمین میریزد؛ براده؛ سناو؛ سخاله؛ توبال: ◻︎ بر سَرْش یکی غالیهدان بگشاده / وآکنده در آن غالیهدان سونش دینار (منوچهری: ۱۵۴).