کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیس
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) [پهلوی: dēs] ‹دیسه، دس، دیز› dis ۱. شبیه؛ نظیر؛ مثل؛ مانند (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تندیس، خایهدیس، طاقدیس، ◻︎ یکی خانه کردهست فرخاردیس / که بفروزد از دیدن او روان (فرخی: ۲۴۸).۲. (اسم) [قدیمی] شبیه؛ نظیر؛ مثل؛ مانند.
-
دیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از فرانسوی: disque] dis بشقاب دراز و بزرگ.
-
واژههای مشابه
-
خایه دیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مرکب از خایه + دیس (پسوند تشبیه)] xāyedis ۱. بیضی.۲. قارچ.
-
جستوجو در متن
-
دزندیس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دزاندیس› [قدیمی] dezandis ۱. برابر و یکسان.۲. شبیه.۳. آشکار؛ هویدا.۴. (قید) درحال.۵. (قید) همانا؛ گویا: ◻︎ اگرچه در وفا بیشبهی و دیس / نمیدانی تو قدر من دزندیس (رودکی: لغتنامه: دزندیس).
-
قارچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) qārč ۱. گیاهی چتریشکل، بدون ریشه و برگ و گل که فقط بدنه دارد و مادۀ کلروفیل در آن وجود ندارد و غالباً در جاهای مرطوب و یا در تنۀ درختان میروید. برخی انواع آن خوردنی است.۲. گیاهی بسیار ریز و بدون کلروفیل که روی بعضی از مواد خوراکی...
-
کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: kašītan] ke(a)šidan ۱. حمل کردن.۲. چیزی یا کسی را با فشار و زور به طرفی بردن: ◻︎ طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف / گر بکشم زهی طرب ور بکُشد زهی شرف (حافظ: ۵۹۶).۳. خارج کردن غذا از دیگ یا دیس و گذاشتن آن در بشقاب: برایم زرشک پلو...