کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیروز و امروز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بلخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] balx ظرف شراب: ◻︎ بهای یاسمن و چکریم فرست امروز / که دوستیم دو بلخ شراب داد ایوار (سوزنی: مجمعالفرس: بلخ).
-
شاخ بردیوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹شاخبهدیوار› [قدیمی، مجاز] šāxbardivār مغرور و گردنکش: ◻︎ فردا کندت زمانه پامال چو خاک / امروز اگرچه شاخبردیواری (ظهوری: لغتنامه: شاخبردیوار).
-
آدخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ādax ۱. خوب؛ نیکو؛ نغز.۲. خجسته؛ میمون: ◻︎ گر به شارستان علم اندر بگیری خانهای / روز خویش امروز و فردا آدخ و میمون کنی (ناصرخسرو۱: ۴۴۸ حاشیه).
-
پری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ پریر] [قدیمی] pari ۱. دو روز پیش؛ پریروز: ◻︎ مرد امروزی هم از امروز گوی / از پری و دی و فردا دَم مزن (محمدشیرین مغربی: لغتنامه: پری).۲. دو شب پیش؛ پریشب.
-
مطاولت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مطاوَلَة] [قدیمی] motāvelat ۱. کاری را طول دادن و عقب انداختن؛ طول دادن در کاری؛ کار را به امروز و فردا افکندن.۲. با کسی نبرد کردن.
-
لژیون دنور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: légion d'honneur] ležyondonor نشان افتخاری در فرانسه که ناپلئون بناپارت در سال ۱۸۰۲ میلادی تعیین کرد و امروز نیز اعطا میشود.
-
هسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هسر› [قدیمی] hasir ۱. یخ: ◻︎ امروز از خجالت دوشینه بنده را / جانیست پر ز آتش و طبعی پر از هسیر (سنائی: لغتنامه: هسیر).۲. یخی که در سرمای سخت بر روی زمین میبندد.
-
سیکی
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [مخففِ سهیکی] [قدیمی] seye(a)ki, siki ۱. سهیک؛ یکسوم.۲. (اسم) شراب، مخصوصاً شرابی که به واسطۀ جوشش، دوسوم آن تبخیر شده و یکسوم باقی مانده باشد؛ سهپخت؛ شراب سهپخت؛ شراب ثلثانشده: ◻︎ روز نوروز است امروز و سر سال عجم / بزم نو ساز و طر...
-
اشکنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'eške(a)ne ۱. خوراکی آبدار که با آب، پیاز، آرد، تخممرغ، کشک، شیرۀ انگور، و مانندِ آن تهیه میشود.۲. (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی: ◻︎ مطربان ساعتبهساعت بر بنای زیروبم / گاه سروستان زنند امروز و گاهی اشکنه (منوچهری: ۹۷).
-
پرجوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porjuš ۱. پر از جوش؛ آنچه بسیار جوش بخورد؛ آنچه در حال جوشیدن است و جوشش بسیار دارد: ◻︎ زمین دید یکسر همه سادهریگ / بروبوم از او همچو پرجوش دیگ (اسدی: ۲۷۵).۲. پرشور؛ پرولوله؛ پرغلغله؛ پرجوشوخروش: ◻︎ امروز که بازارت پرجوش خریدار است / دریاب و...
-
بهروز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بهروزه، بهروج، بهروجه› [قدیمی] behruz ۱. خوشبخت؛ نیکبخت.۲. نوعی بلور کبودرنگ و شفاف: ◻︎ چنان مستم چنان مستم من امروز / که پیروزه نمیدانم ز بهروز (مولوی: لغتنامه: بهروز).۳. (اسم) [قدیمی، مجاز] برده.
-
جماش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] jammāš ۱. فریبنده؛ شوخ: ◻︎ ز شیرینکاری آن نقش جماش / فروبسته دهان و دست نقاش (نظامی۲: ۱۳۹).۲. مست: ◻︎ فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز / نظر به دُردکشان از سر حقارت کرد (حافظ: ۲۷۰).
-
اردیبهشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ordibehešt ۱. ماه دوم از سال خورشیدی؛ ماه دوم بهار.۲. [قدیمی] روز سوم از هر ماه خورشیدی؛ اردیبهشتروز.۳. [قدیمی] در آیین زردشتی، یکی از امشاسپندان که در جهان مینوی نمایندۀ پاکی و تقدس و در جهان خاکی نگهبان آتش و موکل بر اردیبهشتروز است: ◻...
-
وای
فرهنگ فارسی عمید
(شبهجمله) [پهلوی: vāē] [عامیانه] vāy ۱. برای بیان درد و رنج به کار میرود: وای، سرم درد میکند.۲. برای بیان علاقه یا نفرت از چیزی به کار میرود: وای چه بچهٴ قشنگی دارید.۳. افسوس؛ بدا به حال: ◻︎ گر مسلمانی از این است که حافظ دارد / وای اگر از پس امرو...
-
کانون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سریانی، مٲخوذ از اکدی، جمع: کوانین] kānun ۱. محل گردآمدن گروهی با هدف خاص؛ انجمن.۲. مرکز.۳. (فیزیک) نقطهای در آینه یا عدسی که پرتوهای نور در آن به هم میرسند.۴. [قدیمی] آتشدان؛ آتشخانه؛ منقل؛کوره.۵. [قدیمی] نام دو ماه از ماههای سریانی یا ر...