کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیده بان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رنج دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] ranjdide آنکه به رنج و زحمت گرفتار شده؛ محنتکشیده.
-
رزم دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] razmdide جنگدیده؛ رزمآزموده.
-
شوی دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šuydide ۱. ویژگی زنی که شوهر کرده؛ شوهرکرده.۲. بیوهزن.
-
واقعه دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] vāqe'edide ۱. مجرب؛ آزموده؛ آن که حوادث روزگار را دیده.۲. مجرّب درجنگ.
-
ضرب دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] zarbdide ویژگی عضو آسیبدیده.
-
جستوجو در متن
-
بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pān] [قدیمی] bān = بام۱: ◻︎ سر فروکردم دمی از بان چرخ / تا زنم من چرخها بر سان چرخ (مولوی: مجمعالفرس: بان).
-
بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ بانگ] [قدیمی] bān ۱. آواز.۲. فریاد.
-
بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] bān ۱. (زیستشناسی) درختی با برگهای پَرمانند و گلهای انبوه که برگ، دانه، و غلاف آن مصرف خوراکی دارد.۲. [قدیمی] روغن معطری که از دانههای پستهمانند این گیاه میگرفتند؛ حبالبان: ◻︎ چو بان و چو کافور و چون مشک ناب / چو عود و چو عنبر چو ...
-
بان
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) bān ۱. نگهدارنده؛ محافظتکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پاسبان، دربان، دروازهبان، شتربان، باغبان، پالیزبان، فیلبان.۲. صاحب؛ دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): مهربان.
-
باغچه بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹باغچهوان› bāqčebān نگهبان باغچه؛ نگهبان باغ کوچک.
-
بام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bān] ‹بان› bām طرف بیرونی سقف بنا؛ پشت بام.
-
بندی بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹بندیوان› [قدیمی] bandibān زندانبان؛ نگهبان بندیان.
-
گرده بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) go(a)rdebān = گردبان
-
گله بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gal[l]ebān شبان؛ چوپان؛ نگهبان گله.
-
گنج بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] ganjbān نگهبان گنج؛ خزانهدار.