کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیبای شب اندر روز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شب مانده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šabmānde ویژگی غذایی که شب برآن گذشته و برای روز بعد مانده باشد.
-
جدیدین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جدیدَین، تثنیۀ جَدید] [قدیمی، مجاز] jadideyn شب و روز (زیرا هرگز کهنه نمیشوند).
-
بالار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بالال، پالار، بالاگر› [قدیمی] bālār تیر چوبی بزرگی که در سقف به کار میرفته؛ شاهتیر سقف؛ حمال؛ سرانداز؛ افرسب؛ فرسپ؛ افرسپ: ◻︎ به چشمت اندر بالار ننگری تو به روز / به شب به چشم کسان اندرون ببینی کاه (رودکی: ۵۱۰).
-
شبستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šapestan] šabestān ۱. قسمت سقفدار مسجدهای بزرگ.۲. [قدیمی] حرمسرا: ◻︎ گر این نامور هست مهمان تو / چه کاراستَش اندر شبستان تو (فردوسی: ۱/۸۰).۳. [قدیمی] خوابگاه: ◻︎ شب ما روز نباشد مگر آنگاه که تو از شبستان به در آیی چو صباح از دیجور (س...
-
روزگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ruzgun سفید و روشن مانند روز؛ مانند روز: ◻︎ بر دختر آمد پر از خنده لب / گشاده رخ روزگون زیر شب (فردوسی: ۱/۲۱۹).
-
شام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šām] šām ۱. اول شب؛ آغاز شب؛ سر شب که تازه هوا تاریک شده.۲. غذایی که شب میخورند.〈 شام غریبان: غروب روز عاشورا برای اهل بیت سیدالشهدا زیرا در آن روز حضرت امامحسین و یارانش در کربلا شهید شدند و اهلبیت آن حضرت غریب و بیکس ماندند....
-
آتش فروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ātašforuz = آتشافروز: ◻︎ بیامد دوصد مرد آتشفروز / دمیدند، گفتی شب آمد به روز (فردوسی: ۲/۲۳۴).
-
خروه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] xoruh = خروس: ◻︎ شب از حملهٴ روز گردد ستوه / شود پرّ زاغش چو پر خروه (عنصری: ۳۶۱).
-
پدرزن سلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] pedarzansalām دیدار داماد از پدر زنش در روز بعد از شب زفاف.
-
پهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بهر› [قدیمی] pahr ۱. حصه؛ برخ.۲. یک حصه از چهار حصۀ روز یا شب.
-
ورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اوراد] verd ۱. ذکر؛ دعا.۲. جزئی از قرآن که انسان هر روز و هر شب میخواند.
-
شب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، قید) [پهلوی: šap] šab از غروب تا طلوع آفتاب که هوا تاریک است؛ فاصلۀ میان غروب خورشید تا سپیدۀ صبح: ◻︎ همیراند چون باد لشکر به راه / به رخشندهروز و شبان سیاه (فردوسی: ۸/۲۱۴).〈 شب برات: شب پانزدهم شعبان؛ شب چک.〈 شب چک: [قدیمی] = &la...
-
روز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، قید) [پهلوی: roč] ‹روج› ruz ۱. [مقابلِ شب] زمان میان طلوع تا غروب آفتاب که هوا روشن است.۲. وقت؛ زمان.۳. هر ۲۴ ساعت؛ شبانهروز.۴. سالگرد امری خاص: روز زن.۵. زمان حاضر؛ عصر کنونی: مسائل روز.۶. [مجاز] حالت؛ وضع.۷. [قدیمی، مجاز] عمر؛ مدت حیات.&lang...
-
اعتدال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'tedāl ۱. میانهروی.۲. (اسم) حد وسط گرما و سرما یا خشکی و رطوبت.۳. میانهحال شدن.۴. برابر شدن.۵. [قدیمی] راست شدن.〈 اعتدال خریفی: (نجوم) اول پاییز که درازی روز و شب متساوی میشود و هوا هم معتدل میگردد.〈 اعتدال ر...
-
دانستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: dānistan] dānestan ۱. دانایی و آگاهی داشتن.۲. گمان کردن؛ پنداشتن؛ به حساب آوردن: ◻︎ گر از پیوند او فخریت نبوَد / چنین دانم که هم عاری نباشد (انوری: ۸۲۰).۳. [قدیمی] تشخیص دادن: ◻︎ شب و روز در بحر سودا و سوز / ندانند زآشفتگی شب ز ر...