کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دگر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اورندیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] 'o[w]randidan فریب دادن؛ مکر و خدعه کردن؛ نادرستی کردن: ◻︎ ز روز واپسین آنکش خبر نیست / جز اورندیدنش کار دگر نیست (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۴).
-
عبره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عبرَة] [قدیمی] 'ebre حساب کردن مالیات محصول؛ مالیات: ◻︎ چو آری به من عبرۀ هفت سال / دگر عبرهها بر تو باشد حلال (نظامی۵: ۹۴۳).
-
صید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صَید] seyd ۱. شکار کردن.۲. (اسم) = شکار〈 صید حرم: [قدیمی] جانوری که در سرزمین حرم (حوالی کعبه) باشد و کشتن و شکار کردن آن حرام است: ◻︎ دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار / وزآنچه با دل ما کردهای پشیمان باش (حافظ: ۵۵۲).〈 صید ش...
-
بسمل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: بسمالله] besmel حیوانی که سر او را بریده باشند. Δ چون هنگام بریدن سر حیوان حلالگوشت «بسماللّهالرحمنالرحیم» میگویند: ◻︎ ز عفت چو مرغِ بسمل شب و روز میتپیدم / چو به لب رسید جانم پس از این دگر تو دانی (عطار۵: ۶۶۳).&lan...
-
گوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gōs] ‹جوز› (زیستشناسی) [قدیمی] go[w]z گردو.〈 گوز بر گنبد افشاندن: [قدیمی، مجاز] کار عبث و بیهوده کردن: ◻︎ یکی نامجوی و دگر شادروز / مرا بخت برگنبد افشاند گوز (فردوسی: ۲/۴۲۲ حاشیه).〈 گوز بویا: (زیستشناسی) [قدیمی]= جوز 〈...
-
اکتفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اکتفاء] 'ektefā ۱. کفایت کردن.۲. بس دانستن.۳. (ادبی) در بدیع، آن است که شاعر یک کلمه یا جمله را از آخر شعر حذف کند به طوری که به قرینۀ معنوی و دلالت کلمات پیشین، معنی کلام استنباط شود، چنانکه در این شعر: ای بر دل هرکس ز تو آزا...
-
عمارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عمارة، جمع: عمارات] 'emārat ۱. بنا؛ ساختمان؛ بنای عالی: ◻︎ هرکه آمد عمارتی نو ساخت / رفت و منزل به دیگری پرداخت ـ وآن دگر پخت همچنین هوسی / واین عمارت به سر نبرد کسی (سعدی: ۵۲).۲. (اسم مصدر) [قدیمی] ساختن؛ آباد کردن.
-
استطراد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estetrād ۱. (ادبی) در بدیع، خارج شدن شاعر از مطلب و سپس برگشتن به موضوع اول، مانندِ این شعر: حسن تو نادر است در این وقت و شعر من / من چشم بر تو و دگران گوش بر مناند (سعدی۲: ۴۲۷) و یا: عشق میورزم و امّید که این فنّ شریف / چون ...
-
داستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dāstān] dāstān ۱. افسانه.۲. سرگذشت؛ حکایت دستان.۳. قصه.۴. مثل.〈 داستان راندن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]۱. داستان گفتن؛ قصه گفتن.۲. حکایت کردن.〈 داستان زدن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. افسانه گفتن.۲. مثل زدن: ◻︎ شگفت آمدش داستانی ...
-
چشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čašm] če(a)šm ۱. (زیستشناسی) عضو حسی و بینایی بدن انسان و حیوان.۲. [مجاز] نظر؛ نگاه اجمالی: چشمم به او افتاد.۳. [مجاز] انتظار؛ توقع: ◻︎ گر از دوست چشمت بر احسان اوست / تو در بند خویشی نه در بند دوست (سعدی۳: ۳۹۲).۴. [عامیانه، مجاز] = &l...
-
چرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čarx ۱. وسیلهای مدور با حرکت دورانی که دور محور خود میچرخد: چرخ درشکه، چرخ گاری، چرخ اتومبیل.۲. هر نوع وسیلۀ مکانیکی دستی یا موتوری دارای حرکت چرخشی: چرخ خیاطی، چرخ پنبهریسی، چرخ نخریسی.۳. هر نوع وسیلۀ کوچک چرخدار جهت حمل بار.۴. [عامیانه] ...