کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دژم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دژم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] do(e)žam ۱. افسرده؛ رنجور؛ دلتنگ؛ اندوهگین.۲.خشمگین.۳. آشفته.۴. [مجاز] ویژگی چشمی که خمار است؛ چشم مست: ◻︎ دو نرگس دژمّ و دو ابرو بهخم / ستون دو ابرو چو سیمینقلم (فردوسی: ۱/۱۹۲).
-
جستوجو در متن
-
برآشفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹برآشوفتن› [قدیمی] bar[']āšoftan ۱. خشمگین شدن.۲. شوروغوغا کردن: ◻︎ برآشوبد ایران و توران به هم / ز کینه شود زندگانی دژم (فردوسی: ۲/۳۱۱).
-
آرغده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āroqde ۱. خشمگین؛ خشمناک؛ برآشفته؛ دژم.۲. حریص؛ آزمند: ◻︎ آرغده بر ثنای تو جان من است از آنک / پروردۀ مکارم اخلاق تو منم (منوچهری: ۲۱۲).
-
خجسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xojaste ۱. مبارک؛ میمون؛ خوب و خوش.۲. (اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] = همیشهبهار: ◻︎ خجسته بازگشاده دهان مشکیندم / گشاده نرگس چشم دژم زخواب خمار (عنصری: ۱۰۴).۳. [قدیمی] خوشبخت؛ نیکبخت.