کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دِيَةٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دیهه› [قدیمی] dih = دِه۱
-
دیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دیَة] ‹دیت› (فقه، حقوق) diye مالی که ضارب یا قاتل باید به شخص آسیبدیده یا وارث او بدهد؛ خونبها.
-
جستوجو در متن
-
دیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دیة] (فقه، حقوق) [قدیمی] diyat = دیه diye
-
دیهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dihe = دیه dih
-
جبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] jobār قتلی که قصاص یا دیه ندارد.
-
ده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: deh] deh آبادی کوچک که دارای چند خانۀ روستایی باشد؛ روستا؛ دیه.
-
خون بها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (فقه) xunbahā پول یا چیز دیگر که قاتل به بازماندگان مقتول میدهد تا از گناه او درگذرند؛ دیه.
-
ارش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (فقه) 'arš ۱. دیه؛ تاوان.۲. مابهالتفاوت ارزش کالای سالم و معیوب که فروشنده باید به خریدار بپردازد.
-
عاقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] 'āqel ۱. [جمع: عقلا] دانا؛ هوشیار؛ زیرک؛ خردمند.۲. (فقه) دهندۀ دیۀ مقتول.
-
دهیو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dehyu ۱. ناحیه؛ بخش.۲. بخشی از کشور.۳. ده؛ دیه: ◻︎ کشاورز، اندام و دهیو، بدن / مبرّید اندام دهیو ز تن (بهار: ۹۳۰).