کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دُرِّيٌّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به در [= درّه]) dari مربوط به دره: کبک دری.
-
دری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به در [= دربار]) dari زبان فارسی که بعد از زبان پهلوی متداول گردیده و با اندک تغییری بهصورت زبان فارسی کنونی درآمده و پس از اسلام زبان رسمی و ادبی مردم ایران شده است: ◻︎ نظامی که نظم دری کار اوست / دری نظم کردن سزاوار اوست (نظا...
-
دری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به دُرّ) [عربی: درّیّ] [قدیمی] dorri روشن و درخشان؛ تابان مانند دُر.
-
پرده دری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] pardedari فاش کردن راز کسی و رسوا ساختن او.
-
پشت دری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) poštdari پارچۀ نازک که پشت شیشۀ پنجرۀ اتاق آویزان میکنند که آفتاب به درون اتاق نیفتد.
-
دربه دری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه، مجاز] darbedari آوارگی؛ بیخانمانی؛ بیسروسامانی.
-
دری وری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عامیانه] darivari پرتوپلا؛ حرف یاوه و بیربط و بیمعنی؛ سخن بیهوده و بیسروته.
-
جستوجو در متن
-
شش روزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] šešro[w]zan دنیا بهاعتبار ششجهت؛ ششدری.
-
شروور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] šer[r]over حرفهای یاوه و بیمعنی؛ دریوری؛ چرندوپرند.
-
ترانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tarāne ۱. (موسیقی) سرود؛ نغمه.۲. (ادبی) دوبیتی: ◻︎ هر نسفتهدُری دُری میسفت / هر غزاله ترانهای میگفت (نظامی۴: ۶۲۷).۳. [قدیمی] تروتازه.۴. [قدیمی] معشوق جوان.۵. [قدیمی] جوان خوشصورت.
-
آوارگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āvāregi حالت آواره بودن؛ دربهدری؛ بیخانمانی؛ سرگردانی: ◻︎ چو خواهم شد اکنون به بیچارگی / در این ره نبینم جز آوارگی (نظامی۶: ۱۱۵۶).
-
اخکوژنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اخگوژنه، اخکوزنه، اخکوزه، اخکوژه، اخکوبه، اخکوچه، اخکویه› [قدیمی] 'axgužane تکمه؛ دگمه: ◻︎ درّ دری فلک که مهر است / اخکوژنهٴ کلاه او باد (فریدالدین احول: مجمعالفرس: اخکوژنه).
-
بلبله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بلبلَة، مٲخوذ از فارسی: بلبل؟] [قدیمی] bolbole نوعی ظرف لولهدار شراب که هنگام ریختن می صدایی از آن خارج میشد: ◻︎ شده بلبله بلبل انجمن / چو کبک دری قهقهه در دهن (نظامی۵: ۸۹۳).
-
مداوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: مداواة] modāvā درمان کردن؛ دوا کردن؛ معالجه کردن: ◻︎ فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن / درد عاشق نشود بِِه به مداوای حکیم (حافظ: ۷۳۶).