کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دو در کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دوبه دو
فرهنگ فارسی عمید
(قید) dobedo ۱. دوتادوتا؛ دوتایی.۲. دوتن با هم بدون شخص دیگر.
-
سگ دو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عامیانه، مجاز] sagdo[w] = سگدوی
-
جستوجو در متن
-
مطال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] metāl ۱. درنگ کردن در کاری؛ تٲخیر کردن.۲. درنگ کردن در ادای حق کسی.
-
پاکوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹پایکوب› pākub ۱. کوبیدهشده در زیر پا؛ پامال.۲. (صفت فاعلی) پاکوبنده؛ رقاص.〈 پاکوب کردن: (مصدر متعدی) چیزی را در زیر پا له کردن؛ لگد کردن؛ پامال کردن.
-
تفریط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafrit ۱. کوتاهی کردن در کاری.۲. اظهار عجز کردن در کاری.۳. بیهوده ساختن؛ ضایع کردن.۴. تلف کردن مال.
-
واگذاردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹واگذاشتن› vāgozārdan ۱. واگذار کردن؛ تسلیم کردن؛ چیزی را در اختیار کسی گذاشتن.۲. ترک کردن؛ ول کردن.
-
مزج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] mazj آمیختن؛ آمیخته کردن؛ در هم کردن.
-
مداقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مداقَّة] modāqqe ۱. در امری دقت و باریکبینی کردن.۲. در حساب دقت کردن.
-
مماکست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مماکَسة] [قدیمی] momākesat تشویق کردن در بیع و کم کردن بها؛ چانه زدن در معامله.
-
همکاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) hamkāri با هم کار کردن؛ به یکدیگر کمک کردن در کاری؛ همپیشگی و شرکت در کاری.
-
پوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) pušidan ۱. در بر کردن؛ جامه بر تن کردن.۲. نهفتن و پنهان کردن.۳. چیزی را در پرده نگه داشتن.
-
اصرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esrār ابرام و پافشاری کردن در کاری؛ پیوسته دنبال کاری رفتن؛ در امری پایداری کردن؛ ایستادگی و ثبات بر کاری.〈 اصرار ورزیدن: (مصدر لازم) اصرار کردن؛ اصرار داشتن؛ ایستادگی و پافشاری کردن در امری.
-
غوص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غَوص] [قدیمی] qo[w]s ۱. شنا کردن و فرورفتن در آب؛ زیر آب رفتن.۲. به دریا فروشدن برای بیرون آوردن چیزی.〈 غوص کردن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. در آب فرورفتن.۲. [مجاز] در امری تٲمل کردن؛ غور کردن.
-
اعلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'lāl ۱. در صرف عربی، معتل کردن.۲. [قدیمی] علیل کردن؛ بیمار کردن.