کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دولا شدن ماندن کمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بازماندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹واماندن› bāzmāndan ۱. بهجا ماندن؛ باقی ماندن.۲. [قدیمی] عقب ماندن؛ واپس ماندن.۳. [قدیمی] از کار ماندن.۴. [قدیمی] به مقصود نرسیدن.۵. [قدیمی] خسته شدن.
-
ضمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zaman برجای ماندن؛ عاجز شدن؛ بیمار و زمینگیر شدن؛ برجاماندگی؛ زمینگیری.
-
کمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kamar] kamar ۱. (زیستشناسی) دور شکم و پشت.۲. میان.۳. پشت.۴. کمربند.۵. ‹کمره› میانۀ کوه؛ تنگنای کوه.〈 کمر بستن: (مصدر لازم)۱. کمربند به کمر بستن؛ میان بستن.۲. [مجاز] آماده شدن برای کاری.۳. در کاری اهتمام نمودن.
-
پنهان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ آشکار] penhān ناپیدا؛ پوشیده؛ نهفته؛ مخفی: ◻︎ گناه کردن پنهان بِه از عبادت فاش / اگر خدایپرستی هواپرست مباش (سعدی۲: ۴۶۳).〈 پنهان داشتن: (مصدر متعدی) = 〈 پنهان کردن〈 پنهان ساختن: (مصدر متعدی) = 〈 پنهان کردن〈 پنه...
-
حصول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hosul ۱. حاصل شدن؛ بهدست آمدن.۲. باقی ماندن.
-
واماندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) vāmāndan ۱. بازماندن؛ عقب ماندن.۲. [عامیانه، مجاز] خسته شدن.۳. ناتوان و درمانده شدن از انجام کاری.۴. [مجاز] حیران و سرگردان شدن.۵. متوقف شدن؛ ایستادن.
-
اعتکاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'tekāf ۱. گوشهنشین شدن.۲. در جایی ماندن.۳. گوشهنشینی برای عبادت.
-
توحد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tavahhod ۱. تنها و یگانه بودن.۲. یگانه شدن؛ تنها باقی ماندن.
-
بهت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: بَهْت] boht ۱. دهشتزده شدن.۲. خاموش و متحیر ماندن.۳. حیرت؛ دهشت.۴. شگفتی آمیخته به سکوت.۵. (روانشناسی) گیجی و کاهش هشیاری.
-
کاتالپسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: catalepsie] (پزشکی) kātālepsi بیحرکتی و ثابت ماندن دست، پا، یا سایر اندامها، به دلیل سفت شدن ماهیچهها، در بعضی از بیماریها یا در افراد هیپنوتیزمشده.
-
تعذر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'azzor ۱. دشوار شدن.۲. عقب ماندن از کاری.۳. امتناع ورزیدن.۴. عذر آوردن.
-
بودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: būtan] ‹بُدَن› budan ۱. برای نسبت دادن چیزی به چیز دیگر به کار میرود: دریا طوفانی بود.۲. وجود داشتن؛ هستی داشتن: در خانهاش یک سگ بود.۳. توقف کردن؛ ماندن؛ اقامت کردن: مدتی کنار دریا بود.۴. در ترکیب با صفت مفعولی فعل ماضی بعید یا ...
-
عاجز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ājez ۱. سست؛ ناتوان.۲. [مجاز] خسته؛ درمانده.۳. ویژگی کسی که عضوی از اعضای بدنش ناقص و معیوب باشد.〈 عاجز آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 عاجز شدن: ◻︎ رشته تا یکتاست آن را زور زالی بگسلد / چون دوتا شد عاجز آید از گسستن زال زر ...
-
بیدار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ خوابیده] bidār ۱. کسی که در خواب نباشد.۲. [مجاز] آگاه؛ هوشیار.〈 بیدار شدن: (مصدر لازم)۱. از خواب برخاستن.۲. [مجاز] هوشیار شدن.〈 بیدار کردن: (مصدر متعدی)۱. کسی را از خواب برانگیختن.۲. [مجاز] هوشیار ساختن؛ آگاه کردن.〈 بیدار...
-
انفعال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enfe'āl ۱. از چیزی یا امری اثر پذیرفتن.۲. شرمنده شدن؛ شرمندگی.۳. (اسم) (ادبی) در دستور زبان عربی، از مصدرهای ثلاثی مزید.۴. حالت بیکار ماندن.