کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] daval تٲخیر و درنگ در کاری.
-
دول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ دَولَة] doval = دولت
-
دول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dul] [قدیمی] dul ظرف فلزی یا چرمی که با آن آب از چاه میکشند؛ ظرف آبکشی؛ دلو.
-
جستوجو در متن
-
دولچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سریانی. فارسی، مصغرِ دول] dulče دول کوچک؛ دلو کوچک.
-
دوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dule دول؛ دولچه؛ دلو کوچک.
-
لک لک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] leklek تکۀ چوبی وصل به دول آسیا که هنگام گردیدن سنگ آسیا به حرکت میآید و به آن وسیله گندم در گلوی آسیا ریخته میشود.
-
دلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] dalv ۱. سطل؛ ظرف آبکشی؛ ظرف یا چرمی که با آن آب از چاه بکشند؛ دول.۲. (نجوم) یازدهمین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد.۳. یازدهمین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با بهمن.
-
جاف جاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹جاف، جفجاف› [قدیمی] jāfjāf زنی که به یک شوهر قناعت نکند و آرام نگیرد؛ زن بدکار؛ قحبه؛ فاحشه: ◻︎ ز دانا شنیدم که پیمانشکن / زن جافجاف است آسانفکن (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۵)، ◻︎ جافجاف است و شوخگین و سترگ / زنده مگذار دول را زنهار ...
-
دولاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سریانی. فارسی] ‹دولآب› dulāb ۱. چرخ چاه؛ چرخ چوبی با دول و ریسمان که با آن آب از چاه میکشند: ◻︎ به چرخ اندر آیند دولابوار / چو دولاب بر خود بگریند زار (سعدی۱: ۱۱۲)، ◻︎ چو شوریدگان میپرستی کنند / بر آواز دولاب مستی کنند (سعدی۱: ۱۱۲).۲. گنجه...