کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوش گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فراخ دوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farāxduš پهنشانه؛ چهارشانه.
-
ساق دوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی] sāqduš ۱. جوانی همسال و همبالای داماد که در شب عروسی دوشبهدوش داماد حرکت کند؛ شاهبالا.۲. [قدیمی] همدم.۳. [قدیمی] همسر؛ قرین؛ نظیر.
-
سبک دوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sabokduš کسی که باری بر دوش نداشته باشد.
-
هم دوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) hamduš ۱. همقدم.۲. همسر؛ برابر.
-
خانه به دوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] xānebeduš ویژگی کسی که خانه و مکان ثابت و معینی ندارد؛ بیخانمان؛ آواره.
-
جستوجو در متن
-
حمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] haml ۱. بار برداشتن؛ چیزی بر دوش گرفتن.۲. بار از جایی بهجایی بردن.۳. (اسم) بار.۴. (اسم) بار درخت.۵. (اسم) جنین.
-
بار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bār] bār ۱. آنچه بهوسیلۀ انسان، حیوان، وسیلۀ نقلیه، یا چیز دیگر حمل میشود.۲. بچهای که در شکم مادر است؛ جنین.۳. میوه؛ بَر.۴. مفهوم؛ معنی: بارِ عاطفی سخن.۵. [مجاز] وظیفه؛ مسئولیت: بار زیادی بر دوشش بود.۶. مس و سایر فلزات که با سیم و زر...