کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوشاخه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوشاخه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دوشاخ› došāxe هر آلتی که بر سر آن دو میله به شکل دو انگشت باشد.
-
جستوجو در متن
-
گیرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (برق) [قدیمی] girak دوشاخه؛ پریز.
-
انبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انبره› 'ambor وسیلۀ فلزی دوشاخه با دو فک که با آن آتش یا چیز دیگر را برگیرند.
-
پریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: prise] (برق) periz جای دوشاخۀ برق که به دیوار نصب میکنند و آن را به سیم برق اتصال میدهند.
-
سربیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sarbile ۱. پیکان پهن.۲. تیر دوشاخه؛ بیلک.
-
برسم دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) barsamdān وسیلهای به شکل دو پایۀ فلزی با دوشاخۀ هلالیشکل که برسم را روی آن قرار میدهند.
-
هچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هاچه، خاچه› [قدیمی] hače چوب دوشاخه که در بغل درخت یا زیر شاخۀ خمیده بزنند تا راست بایستد؛ دوهچه.
-
سگ ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sagmāhi نوعی ماهی دریایی که اغلب عظیمالجثه، دارای بدن کشیده و دم دوشاخه هستند.
-
دیاپازون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: diapason] (فیزیک) diyāpāzon آلت فولادی دوشاخه که برای آزمایش ارتعاشات یا حرکات ارتعاشی و یا میزان کردن صدا به کار میرود.
-
قصبة الریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قصبةالرئَة] (زیستشناسی) qasabatorriye یکی از مجاری تنفسی بهصورت لولهای غضروفی در بدن پستانداران که از حلقوم و ناحیۀ گردن پایین رفته و بعد دوشاخه میشود و هر شاخه به یکی از ریهها اتصال پیدا میکند؛ نای.
-
پرگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پرگاره، پرگر، پرگال، پرکار، فرجار، فرگار، پردال، بردال› (ریاضی) pargār وسیلهای دوشاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازهگیری خطهای مستقیم استفاده میشود.
-
موخوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) muxore عارضۀ دوشاخه شدن انتهای مو بر اثر خشکی، عوامل طبیعی، یا کمبود مواد سازندۀ مو.
-
جناغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jonāq تختۀ دوشاخۀ زین اسب و دامنۀ زین اسب: ◻︎ همه تفاخر آنها به جود و دانش بود / همه تفاخر اینها به غاشیهست و جناغ (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۳۴).
-
کنتاکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: contact] kontākt ۱. [عامیانه، مجاز] برخورد؛ کشمکش.۲. (برق) عامل هدایت جریان در دوشاخه، کلید، سرپیچ، و مانند آن.۳. اتصالی.۴. (عکاسی) چاپ تصویر به روش تماس مستقیم فیلم با کاغذ حساس یا فیلم خام.۵. (عکاسی) تصویری که به این طریق تهیه ...