کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوستدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوستدار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [پهلوی: dōsitār] ‹دوستار› dustdār دوستدارنده؛ یار مهربان.
-
جستوجو در متن
-
دوستار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) dustār = دوستدار
-
دانش دوست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) dānešdust آنکه علم و دانش را دوست دارد؛ دوستدار دانش؛ دوستدار علم و فضل.
-
ودود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] vadud بسیارمهربان؛ دوستدار.
-
محب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: محبّ] moheb[b] دوستدارنده؛ دوستدار.
-
علاقه مند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'alāqemand دارای علاقه؛ دوستدار؛ آن که به کسی یا چیزی دلبستگی دارد.
-
ذووداد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zuvedād صاحب وداد؛ خداوند دوستی؛ دوستدار.
-
کهنه پرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kohneparast دوستدار اوضاعواحوال و آداب قدیم؛ مرتجع.
-
آزادی خواه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (سیاسی) 'āzādixāh ۱. آزادیطلب؛ دوستدار آزادی.۲. طرفدار دموکراسی و رژیم مشروطیت.
-
ادب پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'adabparvar آنکه ادیبان و اهل ادب را دوست دارد و آنان را تشویق و ترغیب میکند؛ دوستدار دانش و فرهنگ.
-
حق پرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] haqparast ۱. [مجاز] دوستدار راستی و درستی.۲. [قدیمی] پرستندۀ خدا.
-
مولا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَولیٰ، جمع: موالی] ‹مولی› [قدیمی] mo[w]lā ۱. مالک؛ سَرور؛ مهتر.۲. دوست؛ دوستدار.۳. بنده.۴. بندۀ آزادشده.
-
آموزشی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آموزش) 'āmuzeši ۱. مربوط به آموزش.۲. [قدیمی] طالب علم و دوستدار آموختن: ◻︎ بدو گفت دانا شود مرد پیر / که آموزشی باشد و یادگیر (فردوسی۲: ۲۴۶۰).
-
فدایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [عربی. فارسی] fe(a)dā(')i ۱. ویژگی آنکه حاضر است جان خود را در راه کسی یا رسیدن به هدفی از دست بدهد.۲. [مجاز] بسیارارادتمند و دوستدار؛ مخلص.۳. [قدیمی، مجاز] عیار.