کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دور چیزی را گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فروگرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] forugereftan ۱. احاطه کردن؛ محاصره کردن؛ گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن؛ در میان گرفتن.۲. اشغال کردن؛ تصرف کردن.
-
احاطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: احاطَة] 'ehāte ۱. گرداگرد چیزی را گرفتن؛ دور چیزی را گرفتن.۲. [مجاز] در امری اطلاع کامل و مهارت داشتن.
-
تداول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tadāvol ۱. رایج شدن.۲. [قدیمی] از یکدیگر دستبهدست گرفتن؛ چیزی را بهنوبت از همدیگر گرفتن؛ چیزی را به هم دادن و گرفتن؛ دستبهدست گرداندن.
-
حصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hasr ١. دور چیزی را گرفتن؛ احاطه کردن: حصر آبادان.٢. شمارش کردن.٣. انحصار.
-
افشردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹افشاردن، فشاردن، فشردن› [قدیمی] 'afšordan ۱. فشار دادن.۲. آب یا شیرۀ چیزی را با فشار گرفتن؛ افشره گرفتن.
-
بازگرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bāzgereftan ۱. پس گرفتن؛ واپس گرفتن.۲. چیزی از کسی گرفتن.۳. چیزی به چنگ آوردن.
-
گروگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: grwg'n] gero[w]gān ۱. گروکردنی.۲. گروشده؛ چیزی که بهگرو گذارده شده.〈 گروگان دادن: (مصدر متعدی) کسی یا چیزی را به عنوان گرو به کسی سپردن.〈 گروگان گرفتن: (مصدر متعدی) چیزی یا کسی را بهعنوان گرو گرفتن تا آنچه میخواهند ...
-
اغتصاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eqtesāb غصب کردن؛ بهزور و ستم چیزی را گرفتن.
-
معاوضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معاوَضَة] mo'āveze دو چیز را با هم عوض کردن؛ چیزی گرفتن و عوض آن را دادن.
-
انتصاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'entesāf ۱. داد گرفتن.۲. باانصاف رفتار کردن.۳. به نیمه رسیدن.۴. نیمۀ چیزی را گرفتن.
-
تیمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tayammon ۱. تبرک جستن.۲. مبارک بودن؛ میمنت داشتن.۳. امری یا چیزی را به فال نیک گرفتن.
-
پیش بها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pišbahā پولی که هنگام خریدن چیزی به فروشنده میدهند تا پس از تحویل گرفتن آن باقی پول را بدهند؛ بیعانه.
-
ستاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹استاندن، ستانیدن، ستدن، استدن، بستدن› [قدیمی] setāndan باز گرفتن چیزی از کسی؛ گرفتن.
-
تلکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] talake پولی یا چیزی که با مکر و فریب از کسی بگیرند.〈 تلکه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] کسی را فریب دادن و چیزی از او گرفتن.
-
تحدیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahdiq ۱. نظر دوختن به چیزی؛ خیره نگریستن؛ تیز نگریستن.۲. احاطه کردن؛ گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن.