کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دور شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مغیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] maqib پنهان شدن؛ ناپدید شدن؛ دور شدن.
-
اجلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اجلاء] [قدیمی] 'ejlā دور شدن از وطن؛ دور شدن از خانمان.
-
غیاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ حضور] qiyāb غایب شدن؛ ناپدید شدن؛ دور شدن از نظر.
-
فراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فِراق] fe(a)rāq جدا شدن و دور شدن از یکدیگر؛ جدایی.
-
اندفاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'endefā' ۱. دور شدن.۲. برکنار شدن؛ به یک سو رانده شدن.۳. بازداشته شدن.
-
تجانب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tajānob دور شدن.
-
توریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹تولیدن› [قدیمی] turidan ۱. شرمنده شدن.۲. رمیدن؛ دور شدن و به یکسو رفتن.
-
نفار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] nefār رمیدن؛ دور شدن.
-
تجنب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tajannob دور شدن؛ دوری گزیدن؛ دوری کردن.
-
کالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹گالیدن› [قدیمی] kālidan ۱. درهم شدن؛ آشفته شدن؛ ژولیده شدن.۲. گریختن؛ دور شدن: ◻︎ ز کالیدن یک تن از رزمگاه / شکست اندر آید به پشت سپاه (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۹).
-
تغرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqarrob ۱. دوری گزیدن؛ دور رفتن.۲. از وطن دور شدن.
-
فاتوریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [فارسی. مٲخوذ از سانسکریت. فارسی] ‹فاتولیدن› [قدیمی] fāturidan ۱. دور شدن؛ دوری گزیدن.۲. یکسو شدن.۳. رمیدن.۴. حذر کردن.
-
جدا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jodā ۱. متفاوت؛ متمایز.۲. دور از هم؛ سوا.۳. (قید) تنها؛ جداگانه.۴. [قدیمی] بیگانه.〈 جداجدا: (قید)۱. جداگانه؛ علیحده.۲. تکتک؛ یکییکی.〈 جدا شدن (گشتن): (مصدر لازم)۱. پایان دادن به رابطۀ زناشویی.۲. دور شدن.۳. گسیخته شدن.۴. سوا شدن؛ قط...
-
تولیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹توریدن› [قدیمی] tulidan ۱. رمیدن.۲. به یک سو رفتن؛ دور شدن.
-
غربت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غربة] qorbat ۱. دور شدن؛ دور شدن از شهر خود.۲. دوری از وطن.۳. (اسم) جای دور از خانمان که وطن شخص نباشد: ◻︎ درشتی کند بر غریبان کسی / که نابوده باشد به غربت بسی (سعدی: ۱۲۵).