کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دورۀ پیش از سفال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: دَورَة] do[w]re ۱. گردش؛ گردش گرد چیزی؛ یکدور گردیدن؛ یکبار گردیدن.۲. (اسم) عهد و زمان.۳. (موسیقی) [قدیمی] اُکتاو؛ گام.
-
دوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دورک، دورق› [قدیمی] dure سبوی بزرگ که دو دسته دارد.
-
دوره گرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] do[w]regard کاسب و پیشهور که در کوچه و خیابان گردش کند و کالای خود را به فروش برساند.
-
هم دوره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] hamdo[w]re همزمان؛ همعصر؛ همروزگار؛ معاصر.
-
جستوجو در متن
-
سفالی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سفال) ‹سفالینه› sofāli آنچه از جنس سفال باشد: کوزۀ سفالی.
-
پارچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pārč ظرف آبخوری دستهدار بزرگ و دهانگشاد، از جنس بلور، سفال، یا فلز.
-
بادیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: باطیَة] bādiye کاسۀ معمولاً بزرگ از جنس سفال، فلز، و مانندِ آن؛ طاس.
-
ترابیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹تلابیدن› [قدیمی] tarābidan = تراویدن: ◻︎ بخل همیشه چنان ترابد از آن روی / کآب چنان از سفال نو بترابد (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۳).
-
متوسطه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَوسّطَة] mote(a)vassete مقطع تحصیلی پس از دورۀ راهنمایی و پیش از پیشدانشگاهی یا دانشگاه.
-
سفال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سوفال، سفاله، سوفار› so(e)fāl ۱. ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد، مانند کاسه، کوزه، و امثال آنها.۲. [قدیمی] پوست دانه از قبیل پوست پسته، فندق، گردو، و بادام: ◻︎ تو مغز میوۀ خوش و شیرین همیخوری / وایشان سفال بیمزه و برگ میچرند (ناصرخسرو: ۴...
-
جاهلیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جاهلیّة] jāheliy[y]at ۱. دورۀ پیش از اسلام در عربستان و احوال عرب در آن زمان که دورۀ بتپرستی بود.۲. [مجاز] دورۀ جهل و نادانی.
-
پس پیرار
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹پسپیرارسال› paspirār سال پیش از پیرار؛ سه سال پیش از امسال.
-
دیروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) diruz روز گذشته؛ روز پیش؛ روز پیش از امروز؛ دینه.
-
پریروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، قید) pariruz روز پیش از دیروز؛ دو روز پیش؛ پریر.