کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوره کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دوره گرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] do[w]regard کاسب و پیشهور که در کوچه و خیابان گردش کند و کالای خود را به فروش برساند.
-
هم دوره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] hamdo[w]re همزمان؛ همعصر؛ همروزگار؛ معاصر.
-
جستوجو در متن
-
داغانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dāqāne در دورۀ صفویه، پولی که بهعنوان مزد داغ کردن یا باجوخراج چهارپایان گرفته میشد.
-
دبیرستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dabirestān مدرسهای که شاگردان پس از تمام کردن دورۀ راهنمایی در آنجا به تحصیل ادامه میدهند؛ مدرسۀ متوسطه.
-
تسدیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasdis ۱. ششگوشه کردن چیزی.۲. شش قسمت کردن.۳. ششتایی کردن.۴. (صفت) ششتایی.۵. (نجوم) قرار گرفتن یکششم دورۀ فلک، یعنی دو برج، فاصله میان دو ستاره.
-
پرسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) parse ۱. ولگردی؛ دورهگردی.۲. [قدیمی] گدایی؛ دریوزگی.〈 پرسه زدن: (مصدر لازم)۱. [عامیانه] راه رفتن بیهدف؛ گردش کردن در کوچه و بازار.۲. [قدیمی] راه رفتن و دریوزگی کردن.
-
تثلیث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taslis ۱. (ریاضی) سه بخش کردن؛ سه قسمت کردن.۲. در مسیحیت، قائل بودن به وجود سه اقنوم (پدر، پسر، و روحالقُدُس).۳. (نجوم) قرار گرفتن یکسوم دورۀ فلک، یعنی چهار برج فاصله میان دو ستاره. Δ تثلیث بعضی از سیارات را سعد دانستهاند، ...
-
تربیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tarbi' ۱. (ریاضی) چهار قسمت کردن.۲. (ریاضی) چهارگوشه کردن.۳. (ریاضی) چهارتایی.۴. (نجوم) قرار گرفتن دو کوکب سیار به اندازۀ یکچهارم دورۀ فلک (سه برج) از یکدیگر.۵. (نجوم) حالتی در ماه که یکچهارم از آن روشن باشد یعنی نصف نیمکرۀ آن...
-
قهوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قهوَة] (زیستشناسی) qahve ۱. نوشیدنی تیرهرنگی که از دَم کردن دانههای بودادۀ گیاه قهوه تهیه میشود و محرک اعصاب است.۲. (زیستشناسی) دانههای تیرهرنگ گیاه قهوه که بو دادۀ آن را جوشانده و مینوشند.۳. (زیستشناسی) گیاهی درختی با برگهای ب...
-
تقویم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqvim ۱. تقسیم اوقات به دورهها و مقیاسهای معین.۲. (اسم) دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماهها را چاپ میکنند؛ گاهنامه.۳. [قدیمی] راست کردن؛ کجی چیزی را راست کردن.۴. [قدیمی] قیمت کردن؛ بهای جنسی را معین کردن؛ ارزیابی.&l...