کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوربین یا جعبه عکاسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فیلتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: filtre] filter ۱. پارچه، کاغذ، یا وسیلهای دارای مادۀ جاذب برای تصفیه کردن گاز یا مایع؛ صافی؛ پالایه.۲. (عکاسی) ورقۀ نازک از جنس طلق رنگی که برای تفسیر رنگ نور، در مقابل عدسی دوربین عکاسی قرار میگیرد.
-
فتوژنیک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: photogénique] fotoženik چهرهای که دارای قابلیتهای ویژه در عکاسی یا سینما باشد.
-
بسته بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bastebandi ۱. عمل بستن چیزی.۲. بستن چیزهایی در جعبه یا قوطی یا لفافه.
-
کمپوزیسیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: composition] kompozisiyo(u)n ۱. تنظیم نور، زاویۀ دروبین، و مکان شخص یا شیء هنگام عکاسی، فیلمبرداری، یا نقاشی؛ ترکیببندی.۲. (موسیقی) آهنگسازی.
-
کنتاکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: contact] kontākt ۱. [عامیانه، مجاز] برخورد؛ کشمکش.۲. (برق) عامل هدایت جریان در دوشاخه، کلید، سرپیچ، و مانند آن.۳. اتصالی.۴. (عکاسی) چاپ تصویر به روش تماس مستقیم فیلم با کاغذ حساس یا فیلم خام.۵. (عکاسی) تصویری که به این طریق تهیه ...
-
عدسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'adasi ۱. (زیستشناسی) جسمی عدسیشکل که در پشت مردمک چشم و جلو زجاجیه قرار دارد.۲. (فیزیک) قطعهای شیشهای یا پلاستیکی که یک یا دو طرف آن محدب یا مقعر است و در دوربینها، ریزبینها، و دستگاههای عکاسی به کار میرود؛ عدسه.۳. غذ...
-
سفط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمع: اَسفاط] [قدیمی] safat ۱. جامهدان که از برگ یا شاخۀ درخت بافته باشند.۲. سبد؛ زنبیل.۳. صندوقچه؛ جعبه.
-
داشبرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: dashboard] dāšbord جایی در جلو اتومبیل سمت راست فرمان که بهصورت جعبه ساخته شده و در آن پول یا اوراق یا اشیای دیگر میگذارند.
-
فیلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: film] film ۱. (عکاسی، سینما) نوار ساختهشده از سلولوئید که در مقابل نور حساس است و برای گرفتن تصویرهای متحرک یا عکس به کار میرود.۲. (سینما) مجموعۀ تصاویر متحرکی که روی نوار ضبط میشود و در تلویزیون یا سینما به نمایش درمیآید.۳. [عام...
-
قاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] qāb ۱. چهارچوبهای از جنس فلز، پلاستیک، یا چوب که عکس، نقاشی، آیینه، و مانند آنها را برای حفظ یا تزئین درون آن قرار میدهند: قاب عکس، قاب آیینه.۲. جعبه یا محفظهای برای نگهداری یا حمل چیزی: قاب عینک.۳. بشقاب بزرگ لبتخت.۴. جام.
-
چاپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [سنسکریت] čāp ۱. تکثیر و تولید نوشته به تعداد زیاد.۲. نقش کردن تصویر یا نوشته برروی کاغذ یا پارچه.۳. تولید و انتقال فیلم بر روی کاغذ عکاسی.۴. (اسم) تمامی نسخههای یک کتاب که در یک زمان منتشر میشود: چاپ دوم کتاب.
-
پرتونگاری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (پزشکی) parto[w]negāri عکسبرداری از اعضای بدن و زخمهای درونی برای تشخیص بیماری یا شکستگی استخوان یا پیدا کردن محل اشیای خارجی که وارد بدن شده باشد؛ رادیوگرافی؛ عکاسی با اشعۀ ایکس.
-
عکس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'aks ۱. برگرداندن؛ باژگونه کردن؛ وارون کردن.۲. (اسم) صورت شخص، شیء، یا منظرهای که با دستگاه مخصوص عکاسی گرفته میشود.〈 عکسوطرد: (ادبی) در بدیع، آن است که شاعر کلماتی را که در یک مصراع یا نیممصراع آورده در مصراع یا نیممص...
-
استودیو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: studio] 'esto(u)diyo ۱. مکانی مجهز بهوسایل برای ساخت، تنظیم یا پخش برنامههای رادیویی، تلویزیونی، عکاسی، و مانند آن.۲. نرمافزاری که برای کارهای گرافیکی به کار میرود.۳. = سوئیت
-
ترکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تیرکش› tarkeš ۱. قطعاتی از گلوله و خمپاره و مانند اینها که بر اثر انفجار پراکنده میشود.۲. [قدیمی] کیسه یا جعبه که در قدیم تیرهای کمان را در آن میگذاشتند و به پهلوی خود آویزان میکردند؛ تیردان؛ شغا؛ شکار؛ کیش.