کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوخت
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ دوختن، اسم مصدر) duxt ۱. = دوختن١۲. شیوۀ دوختن.〈 دوختودوز: عمل دوختن لباس یا چیز دیگر؛ خیاطی.
-
جستوجو در متن
-
خراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] xarrāz کسی که درز موزه، کفش، مَشک، و مانند آن را میدوخت.
-
زیگزاگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: zigzag] zigzāg نوعی دوخت دندانهدار بهصورت هفت و هشتهای به هم پیوسته.
-
شیک پوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [فرانسوی. فارسی] šikpuš ویژگی کسی که همواره لباس مرتب و خوشدوخت میپوشد.
-
خوش پوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xošpuš ویژگی کسی که لباس خوب و خوشدوخت میپوشد.
-
ساسون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] sāson نوعی دوخت در جامه به خصوص در لباسهای زنانه که به منظور تنگ کردن موضعی یا زیباتر کردن آن به کار میرود.
-
شستی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به شست) šasti ۱. مانند شست؛ آنچه شبیه انگشت شست باشد.۲. نوعی دوخت لباس: جامهٴ شستی.۳. کلید قطعووصل.
-
سوزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sūčan] ‹سویزن› suzan ۱. میله فلزی کوچک نوکتیز که ته آن سوراخ دارد و برای دوختن پارچه یا چیز دیگر به کار میرود؛ درزن؛ دوزنه؛ دوزینه.۲. (پزشکی) [عامیانه] آمپول.۳. وسیلهای که با آن در تقاطعهای راهآهن مسیر حرکت قطار را عوض میکنند.&la...