کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دواندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دواندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹دوانیدن› davāndan ۱. به دویدن واداشتن؛ انسان یا حیوانی را وادار به دویدن کردن.۲. اسب را به تاختوتاز درآوردن.
-
جستوجو در متن
-
تازاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹تازانیدن› tāzāndan دواندن اسب و سایر چهارپایان؛ دوانیدن؛ بهتاخت درآوردن؛ دواندن.
-
سوغان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سَوَغان] so[w]qān دواندن و ورزش دادن اسب برای شرکت در مسابقه.
-
تاختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: tāxtan] ‹تازیدن› tāxtan ۱. دویدن.۲. تند رفتن.۳. حمله بردن.۴. (مصدر متعدی) دواندن؛ به تاخت درآوردن.۵. (مصدر متعدی) اسب دواندن.
-
دوان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ دواندن و دوانیدن) davān ۱. = دواندن۲. (صفت) دونده.۳. (قید) در حال دویدن.
-
طفره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: طفرَة] [قدیمی] tafre ۱. خیز برداشتن؛ جَستن.۲. = 〈 طفره رفتن〈 طفره رفتن: (مصدر لازم) کوتاهی کردن؛ تٲخیر؛ تعلل کردن در کاری؛ سر دواندن.〈 طفره زدن: (مصدر لازم) = 〈 طفره رفتن
-
تاخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از بن ماضیِ تاختن) tāxt ۱. = تاختن۲. دویدن یا با سرعت رفتن.۳. حمله.〈 تاخت آوردن: (مصدر لازم) حمله کردن.〈 تاخت زدن: (مصدر متعدی) [عامیانه] عوض کردن چیزی با چیز دیگر؛ مبادله کردن جنسی با جنسی دیگر.〈 تاخت کردن: (مصدر لازم)۱. تاخ...
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sar] sar ۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیزی: سر درخت، سر دیوار، سر کوه.۴. [مجاز] نوک چیزی: سرِ انگشت، سر سوزن...