کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَدهُر و دُهُور] dahr روزگار بیپایان که اول و آخر ندارد؛ زمان دراز؛ عصر و زمان؛ زمانه.
-
جستوجو در متن
-
دهور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ دَهر] [قدیمی] dohur = دهر
-
حرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hars = دهر
-
زمانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zamānak] zamāne دهر؛ روزگار.
-
دواعی الدهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] davā'iyoddahr حوادث روزگار؛ دواعی دهر.
-
تصاریف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ تصریف] tasārif پیشامدها و حوادث روزگار؛ گردشها و انقلابات زمانه؛ نوائب دهر؛ تصاریفالدهر.
-
عوادی الدهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'avādiyoddahr عوائق دهر؛ کارها و گرفتاریهای روزگار که شخص را مشغول میسازد و از چیزی بازمیدارد.
-
اسپری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'espari = سپری: ◻︎ کمبیش دهر پیر نخواهد شد اسپری / تا کی امید بیشی و تا کی غم کمی (ناصرخسرو: ۴۵۸).
-
اوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ آستر] [قدیمی] 'o[w]re = اَبره: ◻︎ حال مقلوب شد که بر تن دهر / اوره کرباس و دیبَه آستر است (خاقانی: ۶۶).
-
ابد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: آباد] 'abad ۱. زمان آینده که نهایت ندارد.۲. (صفت) همیشه؛ جاوید؛ دائم.۳. [قدیمی] دهر؛ روزگار.
-
ماراسفند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] mār[']esfand = ماراسپند: ◻︎ تا که بر نطع دهر در بازیست / رخ بهرام و اسب ماراسفند (انوری: ۶۱۵).
-
جاثیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جاثیَة (= برزانونشسته)، مؤنثِ جاثی] jāsiye چهلوپنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۷ آیه؛ شریعت؛ دهر.
-
سمیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] samir ۱. افسانهگو در شب؛ مصاحب شب.۲. [قدیمی، مجاز] دهر؛ روزگار.
-
سپوزکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سپوزگار› [قدیمی] se(o)puzkār کسی که در کارها درنگ و تٲخیر کند؛ سست و کاهل: ◻︎ هر که باشد سپوزکار به دهر / نوش در کام او شود چون زهر (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۶).