کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهان بند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دهان بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dahānband ۱. آنچه جلو دهان ببندند.۲. پوزبند که به دهان حیوانات بزنند.۳. [مجاز] چیزی که به کسی بدهند که در امری سکوت اختیار کند یا اسراری را فاش نکند.
-
واژههای مشابه
-
گنده دهان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گندهدهن› [قدیمی] gandedahān کسی که دهانش بوی بد بدهد.
-
دهان بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹دهنبین› [عامیانه، مجاز] dahānbin آنکه حرف هرکسی را باور کند و تحت تٲثیر گفتههای این و آن واقع شود.
-
دهان دره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dahāndar[r]e = دهندره
-
دهان لق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] dahānlaq[q] کسی که نتواند اسرار خود و دیگران را حفظ کند و هرچه میشنود به دیگران بگوید.
-
فراخ دهان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت)[قدیمی] farāxdahān ۱. آنکه دهان گشاد دارد.۲. [مجاز] پرگو؛ بیهودهگو.
-
غنچه دهان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹غنچهدهن› [قدیمی، مجاز] qončedahān معشوق زیبا که دهانش بهسان غنچۀ گل باشد.
-
جستوجو در متن
-
گاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gāz ۱. فروبردن دندان در چیزی.۲. آلتی دوشاخه که با آن میخ را از چیزی بیرون میکشند؛ انبر؛ گازانبر: ◻︎ تو که در بند حرصوآز شدی / همچو زر در دهان گاز شدی (سنائی۱: ۴۴۰).〈 گاز زدن: (مصدر متعدی) دندان زدن؛ دندان به چیزی فروبردن.〈 گاز ...
-
چشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čašm] če(a)šm ۱. (زیستشناسی) عضو حسی و بینایی بدن انسان و حیوان.۲. [مجاز] نظر؛ نگاه اجمالی: چشمم به او افتاد.۳. [مجاز] انتظار؛ توقع: ◻︎ گر از دوست چشمت بر احسان اوست / تو در بند خویشی نه در بند دوست (سعدی۳: ۳۹۲).۴. [عامیانه، مجاز] = &l...