کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dande ۱. ‹دند› (زیستشناسی) هریک از دوازده استخوان قوسیشکل که از ستون مهرهها بهطرف جلو و به سمت جناغ سینه کشیده شده و قفس سینه را تشکیل میدهند.۲. هریک از دندانههای چرخ یا میلۀ دندانهدار ماشین.
-
واژههای مشابه
-
یک دنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] yekdande لجوج؛ سرسخت؛ خودرٲی؛ یکپهلو.
-
جستوجو در متن
-
دند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] dand = دنده
-
گیربوکس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: gear box] ‹گریبکس› girboks جعبهای در اتومبیل که قدرت تحرک موتور به آن منتقل میشود و بهوسیلۀ دستۀ دنده به دندههای مختلف منتقل میگردد.
-
قبرقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹قبرغه› [قدیمی] qab[a]ro(a)qe ۱. پهلو.۲. استخوان پهلو؛ دنده.
-
تهیگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tohigāh طرف راست یا چپ شکم، مابین آخرین دنده و لگن خاصره؛ پهلو.
-
آبگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābgāh ۱. جای آب؛ آبخور.۲. تالاب؛ استخر.۳. (زیستشناسی) پهلوی انسان بین دنده و لگن خاصره؛ تهیگاه.۴. مثانه.
-
روغن کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ro[w]qankāri مالیدن یا داخل کردن روغن مخصوص ماشین میان چرخ، دندهها، و میلههای ماشین برای روان شدن و جلوگیری از اصطکاک و ساییدگی آنها.
-
یک پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] yekpahlu ۱. لجوج؛ سرسخت و خودرٲی؛ یکدنده.۲. (قید) قرارگرفته بر روی یک پهلوی خود: او یکپهلو خوابیده بود.
-
کلیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کلْیَة] (زیستشناسی) koliye هریک از دو عضو درونی بدن به شکل لوبیا که در پشت شکم و پایین دندهها قرار دارد و مواد زائد خون را بهصورت ادرار دفع میکند؛ قلوه؛ گرده.
-
دک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دغ› [قدیمی] dak سر، بهویژه سر بیمو.〈 دکوپوز: [عامیانه] ظاهر شخص.〈 دکودنده: [عامیانه] بالاتنه.〈 دکودهن: [عامیانه] دهان و قسمتهای بیرونی آن.
-
کلاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: clutch] kelāj دستگاهی در اتومبیل که راننده میتواند با اتصال دادن آن به موتور قدرت دورانی موتور را به جعبهدنده و چرخهای اتومبیل انتقال دهد، یا با جدا کردن آن از موتور، اتومبیل را از حرکت بازدارد. این دستگاه بهوسیلۀ پدال کلاچ که زیر...
-
صندوقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] sandu(o)qe نوعی دیوار که آجرها را در آن ایستاده، مانند دیوارۀ صندوق، قرار دهند، بهطوریکه میان هر دو آجر به پهنای یک آجر خالی باشد.〈 صندوقهٴ سینه: (زیستشناسی) [مجاز] قفسۀ سینه؛ قسمت بالای ستون فقرات، دندهها، و استخوان جناغ...