کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: damitan] damidan ۱. وزیدن باد.۲. (مصدر متعدی) پف کردن و باد کردن در چیزی.۳. روییدن و سر از خاک درآوردن گیاه.۴. طلوع کردن؛ سرزدن آفتاب.۵. پدیدار گشتن.۶. خروشیدن.۷. خود را پرباد کردن.
-
جستوجو در متن
-
بردمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] bardamidan = دمیدن
-
فوح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فَوح] [قدیمی] fo[w]h دمیدن.
-
دردمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] dardamidan = دمیدن
-
عطاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'otās ۱. عطسه کردن.۲. دمیدن صبح.
-
دمش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: damišn] dameš ۱. دمیدگی؛ عمل دمیدن.۲. وزیدگی.
-
نفثه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نَفْثَة، جمع: نَفَثات] [قدیمی] nafse ۱. یک بار دمیدن.۲. یک بار آب دهان انداختن.
-
سفیده دم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹سپیدهدم› sefidedam هنگام دمیدن سپیده؛ هنگام سحر؛ سحرگاه؛ صبح زود.
-
ذوات النفخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (موسیقی) [قدیمی] zavātonnafx سازهای بادی؛ آلات موسیقی که با دمیدن نفس نواخته میشوند، مانند نای، شیپور، و قرهنی.
-
نفح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] nafh ۱. دمیدن.۲. وزیدن نسیم.۳. پراکنده شدن بوی خوش.
-
نفخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] nafx ۱. (پزشکی) اتساع معده و رودهها در اثر تجمع گاز.۲. [قدیمی] دمیدن با دهان؛ پف کردن.۳. [قدیمی] باد کردن.
-
دمان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ دماندن و دمانیدن) damān ۱. = دمیدن۲. (صفت) دمنده.۳. (صفت) [مجاز] غرنده؛ خروشنده؛ خروشان.۴. (صفت) [مجاز] مست و خشمناک: ◻︎ به لطفی که دیدهست پیل دمان / نیارد همی حمله بر پیلبان (سعدی۱: ۸۸).۵. (قید) در حال دمیدن.
-
اتاقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹اتاغه› [قدیمی] 'otāqe کاکلی که از پرهای بعضی پرندگان بر کلاه میزدند: ◻︎ اتاقه زد به کلهگوشهام دمیدن مهر / که ای خراجستان یکهشاعر آفاق (؟: لغتنامه: اتاقه).
-
سوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sut ۱. صدایی که کسی از دهان خود با جمع کردن دو لب و بیرون دادن نفس خارج کند و هر صدای شبیه آن؛ صفیر؛ سافوت.۲. آلتی فلزی، استخوانی یا پلاستیکی که با دمیدن در آن صدای زیر و بلندی ایجاد میشود؛ سوتک.