کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دماغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دماغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [عامیانه] damāq بینی.
-
دماغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] demāq مغز سر؛ مادۀ نرم و خاکستریرنگ که در میان جمجمه قرار دارد.
-
واژههای مشابه
-
آشفته دماغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی عربی] [قدیمی] 'āšoftede(a)maq ۱. آشفتهمغز؛ آشفتهعقل.۲. پریشانحواس؛ غمگین.
-
گنده دماغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] gandedamāq ۱. گندهبینی؛ کسی که بینیش بدبو باشد.۲. [مجاز] متکبر؛ مغرور.۳. [مجاز] بدخلق.
-
دماغ پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] demāqparvar خوشبو؛ معطر؛ هرچیز خوشبو که بوییدن آن سبب تقویت دماغ شود.
-
شوریده دماغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] šuridedemāq شوریدهمغز؛ آشفته؛ دیوانه.
-
تازه دماغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] tāzede(a)māq ۱. تردماغ؛ سرحال.۲. خوشحال.
-
جستوجو در متن
-
گنده مغز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gandemaqz متکبر؛ مغرور؛ گندهدماغ.
-
شوریده مغز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] šuridemaqz شوریدهدماغ؛ سودایی؛ مالیخولیایی؛ دیوانه.
-
دامغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دامغَة] [قدیمی] dāmeqe ۱. شکستگی سر که به دماغ برسد.۲. جراحتی که تا مغز سر برسد.
-
اشنوشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شنوسه، اشنوسه، شنوشه، ستوسه، ستوسر› (پزشکی) [قدیمی] 'ošnuše = عطسه: ◻︎ دَماغ خشک او اشنوشهٴ تر / چو آرد گوش گردون را کند کر (سراجالدین راجی: مجمعالفرس: اشنوشه).
-
خبط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] xabt سهو؛ اشتباه.〈 خبط دماغ: جنون.〈 خبط کردن: (مصدر لازم) اشتباه کردن؛ به خطا افتادن.
-
لاغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) ‹لاچ› [قدیمی] lāq ۱. بازی؛ شوخی؛ مسخرگی: ◻︎ وگر مرد لهو است و بازی و لاغ / قویتر شود دیوش اندر دماغ (سعدی۱: ۱۱۲).۲. مکر؛ فریب.