کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] damār هلاک شدن؛ تباه شدن؛ هلاک؛ تباهی.
-
جستوجو در متن
-
تبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] tabār هلاک؛ دمار.
-
طلایه دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [مٲخوذ از عربی. فارسی] talāyedār ۱. پیشاهنگ؛ جلودار؛ سردسته.۲. [قدیمی] فرماندهِ طلایه؛ رئیس جلوداران سپاه: ◻︎ هنوز میر خراسان به راه بود که بود / طلایهدار برآورده زآن سپاه دمار (فرخی: ۵۲).۳. [قدیمی] دیدهبان.
-
آذرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ آذررنگ] [قدیمی] 'āzarang ۱. اندوه؛ رنج؛ محنت: ◻︎ ز فرزند بر جان و تنت آذرنگ / تو از مهر او روزوشب چون نهنگ (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۳).۲. = دمار۳. (صفت) روشن: ◻︎ فروغی پدید آمد از هر دو سنگ / دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ (فردوسی: ۱/۳...