کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دليل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دلیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ادلَّه و ادلاّء] dalil ۱. آنچه برای ثابت کردن امری بیاورند؛ حجت و برهان.۲. رهبر؛ راهنما؛ مرشد.〈 دلیل عقلی: دلیلی که مبتنی بر حکم عقل باشد.〈 دلیل نقلی: دلیلی که مبتنی بر احکام شرع باشد.
-
جستوجو در متن
-
مستدل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مستدلّ] [قدیمی] mostadel[l] طلب دلیلکننده؛ آنکه دلیل میخواهد.
-
برهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بَراهین] borhān ۱. حجت؛ دلیل.۲. دلیل قاطع.
-
ادله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ادلَّة، جمعِ دلیل] 'adelle = دلیل
-
مدلل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] modallal آنچه برای آن دلیل آورده شده باشد؛ ثابتشده.
-
چرایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) čerāy(')i علت؛ دلیل؛ سبب.
-
ایرا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [قدیمی] 'irā ۱. زیرا.۲. از این جهت؛ به این دلیل.
-
مستدل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مستدلّ] mostadal[l] ثابتکردهشده با دلیل و برهان.
-
معلل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'allal آنچه دلیل و علت دارد؛ تعلیلشده؛ علتدار.
-
تبعیض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tab'iz بعضی را بر بعضی دیگر بدون دلیل موجّه و عادلانه ترجیح دادن.
-
آبسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: abcès] (پزشکی) 'ābse تورم نقطهای از بدن به دلیل جمع شدن چرک در زیر پوست.
-
ارائه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اراءَة] 'erā'e ۱. نشان دادن؛ نمایاندن.۲. بیان کردن؛ گفتن: ارائهٴ دلیل.
-
بی جهت
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فارسی. عربی] bijahat ۱. بیسبب؛ بیعلت؛ بدون دلیل.۲. (صفت) بیهوده.
-
مبرهن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mobarhan ۱. آشکار.۲. دارای دلیل و برهان؛ مدلل.