کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلش به رحم آمد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ابقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ابقاء] 'ebqā ۱. باقی گذاشتن؛ برجا گذاشتن چیزی.۲. پایدار نگه داشتن.۳. [قدیمی] زنده داشتن.۴. [قدیمی] رحم کردن به حال کسی؛ ترحم؛ شفقت.
-
کورتاژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: curetage] (پزشکی) kurtāž ۱. عمل تراشیدن بافتهای ناسالم یا غیرلازم حفرهای از بدن به منظور معالجه یا تشخیص مرض.۲. بیرون آوردن جنین مرده از رحم.
-
جنین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اجنَّة] (زیستشناسی) janin فرزند هر موجود مهرهداری که در رحم یا تخم قرار دارد و پس از رسیدن به مرحلۀ خاصی از تکوین از جای خود خارج میشود؛ رویان.
-
فرسپس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: forceps] (پزشکی) forseps ۱. وسیلۀ جراحی که در زایمان برای خارج کردن جنین از رحم به کار میرود.۲. نوعی انبر مخصوص کشیدن دندان.
-
چل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ چهل] čel =چهل: ◻︎ بهصورت آدمی شد قطرۀ آب / که چلروزش قرار اندر رحم ماند ـ و گر چلساله را عقل و ادب نیست / به تحقیقش نشاید آدمی خواند (سعدی: ۱۵۹)
-
اختناق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'extenāq ۱. (سیاسی) ایجاد رعب و وحشت در جامعه از طرف حکومت برای جلوگیری از آزادی مردم.۲. خفه شدن؛ خفگی؛ خفقان.۳. خفه کردن.〈 اختناق رحم: (پزشکی) نوعی بیماری رحم که بهویژه در زنانی که حبس طمث دارند و بعضی زنان بیشوهر عارض م...
-
گلستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گلستو› golestān جایی که درخت و بوتۀ گل بسیار باشد؛ گلزار؛ گلشن. Δ در شعر گاهی بهجهت ضرورت گُلسِتان میگویند: ◻︎ گل دگر ره به گلسِتان آمد / وارۀ باغ و بوستان آمد (رودکی۱: ۱۹).
-
واره
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) vāre ۱. شبیه؛ نظیر (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سنگواره.۲. برای تبدیل صفت به اسم به کار میرود: گوشواره، دستواره، گاهواره، مشتواره.۳. (اسم) [قدیمی] بار؛ کرت؛ مرتبه؛ نوبت: ◻︎ گُل دگرره به گُلْسِتان آمد / وارۀ باغ و بوستان آمد (رودکی: ۴۹۷).
-
چارهگری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) čāregari چارهسازی؛ تدبیر و تٲمل: ◻︎ بهجز مرگ هر مشکلی را که هست / به چارهگری چاره آمد به دست (نظامی۶: ۱۱۴۵).
-
آتش فروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ātašforuz = آتشافروز: ◻︎ بیامد دوصد مرد آتشفروز / دمیدند، گفتی شب آمد به روز (فردوسی: ۲/۲۳۴).
-
آشفته هوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āšoftehuš پریشانحواس: ◻︎ بدو گفتم ای یار آشفتههوش / شگفت آمد این داستانم به گوش (سعدی۱: ۱۵۹).
-
آوریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [مقابلِ بردن] [قدیمی] 'āvaridan آوردن: ◻︎ به کار آمد آنها که برداشتند؟ / نه گرد آوریدند و بگذاشتند (سعدی۱: ۶۵).
-
کبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گبر، گپر› [قدیمی] kabr خفتان: ◻︎ یکی کبر پوشید زال دلیر / به جنگ اندر آمد بهکردار شیر (فردوسی: ۱/۳۱۲).
-
کنداوری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] kondāvari ۱. دلیری: ◻︎ چگونه سر آمد به نیکاختری / بر ایشان برآن روز کنداوری (فردوسی: ۱/۱۲).۲. بزرگی.
-
گنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gang جزیره: ◻︎ همانگه سپاه اندر آمد به جنگ / سپه همچو دریا و دریا چو گنگ (عنصری: ۳۵۸).