کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دقیقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
استبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'estabr = ستبر: ◻︎ دو بازوش استبر و پشتش قوی / فروزان از او فرۀ خسروی (دقیقی: ۱۱۴).
-
الکتروکاردیوگراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [فرانسوی: électrocardiographe] (پزشکی) 'elect[e(o)]rokardi-yog[e]rāf ثبت کردن فعالیتهای الکتریکی عضلۀ قلب بهوسیلۀ دستگاهی که گالوانومتر دقیقی دارد.
-
بویه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] buye آرزو: ◻︎ که را بویهٴ وصلت ملک خیزد / یکی جنبشی بایدش آسمانی (دقیقی: ۱۰۷).
-
فرودینی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به فَروَدین) [قدیمی] farvadini فروردینی: ◻︎ بپوشیده لباس فَروَدینی / بیفکنده لباس ماه آذر (دقیقی: ۱۰۱).
-
زاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] zāre = زاری: ◻︎ هزار زاره کنم نشنوند زاری من / به خلوت اندر نزدیک خویش زاره کنم (دقیقی: ۱۰۳).
-
جان گسل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] jāngosel آنچه باعث مرگ شود؛ کُشنده: ◻︎ کدام است گفت از شما شیردل / که آید سوی نیزهٴ جانگسل (دقیقی: ۷۰).
-
ابرنجک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ارتجک› [قدیمی] 'abranjak برق؛ رعدوبرق؛ صاعقه: ◻︎ صحرای بینبات پر از خشکی / گویی که سوختهست به ابرنجک (دقیقی: ۱۰۳).
-
برروشن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: warwīšnīk] [قدیمی] barravešn گرونده؛ مؤمن: ◻︎ شفیع باش برِ شه مرا بدین زلت / چو مصطفی برِ دادار بر روشنان را (دقیقی: ۹۵).
-
بسیچیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] basičidan = بسیجیدن: ◻︎ کنون رزم گُردان بسیچد همی / سر از رای و تدبیر پیچد همی (دقیقی: ۱۱۴).
-
بون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bun = بن: ◻︎ موج کریمی برآمد از لب دریا / ریگ همه لاله گشت از سر تا بون (دقیقی: ۱۰۴).
-
کرده کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kardekār کارکرده؛ کارآزموده؛ مجرب؛ کاردان: ◻︎ جادو نباشد از تو به تنبل سوارتر / عفریت کردهکار و تو ز او کردهکارتر (دقیقی: ۹۹).
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kaš ۱. خوب؛ خوش؛ نیک.۲. زیبا: ◻︎ فتنه شدم بر آن صنم کشبر / خاصه بدان دو نرگس دلکش بر (دقیقی: ۹۹).
-
کفانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹کفاندن› [قدیمی] kafanidan ترکاندن؛ شکافتن: ◻︎ هر آن سر که دارد خیال گریز / بباید کفانیدن از تیغ تیز (دقیقی: ۱۱۳).
-
گرگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gargar = گروگر: ◻︎ چو بیچاره گشتند و فریاد جستند / بر ایشان ببخشود دادار گرگر (دقیقی: ۱۰۲).
-
فخن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] faxan درون و میان باغ: ◻︎ فخن باغ بین ز ابر و ز نم / گشته چون عارض بتان خرم (دقیقی: ۱۰۳).