کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: دقّة] deqqat ۱. باریکبینی.۲. توجه و باریکبینی که در مورد امری صورت میگیرد.۳. [قدیمی] باریکی.۴. [قدیمی] نرمی.۵. [قدیمی] خردی.
-
جستوجو در متن
-
مدقق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] modaqqeq کسی که در امری دقت و باریکبینی کند؛ دقتکننده.
-
مداقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مداقَّة] modāqqe ۱. در امری دقت و باریکبینی کردن.۲. در حساب دقت کردن.
-
کنجکاوی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) konjkāvi تفحص؛ غور؛ دقت.
-
موشکافی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] mušekāfi باریکبینی؛ دقت بسیار در کاری.
-
تیزبینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] tizbini ۱. دقت.۲. کنجکاوی
-
امعان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'em'ān غور کردن در مطلبی یا در کاری؛ دقت و دوراندیشی در کاری.
-
تعمق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'ammoq ۱. دوراندیشی کردن.۲. کنجکاوی و دقت بسیار کردن در امری؛ غور کردن.
-
موشکاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] mušekāf شخص باریکبین که در امری دقت و باریکبینی کند.
-
درنگریستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی] darnegaristan ۱. نگریستن؛ نگاه کردن؛ نظرکردن.۲. [مجاز] دقت کردن.
-
باریک بینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] bārikbini ۱. کنجکاوی.۲. خردهبینی؛ دقت.۳. هوشیاری.
-
خرده کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xordekāri ۱. انجام کارهای کوچک و جزئی.۲. [مجاز] بهدقت انجام دادن کاری.
-
سهل انگار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] sahl[']engār کسی که هر کار یا پیشامدی را آسان انگارد؛ آنکه کاری را آسان شمارد و در آن دقت نکند؛ لاقید.
-
ریزبین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) rizbin ۱. [مجاز] ریزبیننده؛ دارای دقت زیاد.۲. (اسم) میکروسکوپ.